صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 52
بازدید های امروز : 7,737
بازدید های دیروز : 15,448
کل بازدید ها : 45,648,364
بازدید از این صفحه : 9293
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 41593
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box
برای اضافه کردن این صفحه به لیست , ابتدا باید با کلمه کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


حادثه روز پنج‌شنبه، جلوگیری عمر از کتابت پیغمبر(ص)

بابویهی: آقای نوبختی بدانید آن‌چه این موضوع اول «مبدأ پیدایش اختلاف مسلمین چه زمانی بوده؟» را برای ما روشن می‌کند و هم‌چنین منظور آیه شریفه انقلاب را «که در پیش قرائت شد» توضیح می‌دهد و نیز اجمالی‌که در دو روایت یاد شده است تفصیل می‌دهد، حدیث‌هایی است که ذیلاً از ابن عباس برای شما نقل می‌کنم استدعا دارم کاملاً توجه نمائید:

قالَ اِبنَ عباسِ: یَوْمَ الْخَمیسِ وَ ما یَوْمُ الْخَمیسِ اِشْتَدّ بِرَسُولِ اللهِ(ص) وَجَعَهُ فَقالَ هَلُّمَ اَکْتُبْ لَکُمْ کِتاباً لا تَضِّلُوا بَعْدَه فَقال عُمر اِنَّ النَّبِیَّ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدکُمْ القُرآنُ حَسْبُنا کِتابُ اللهِ فَاخْتَلَفَ اَهْلُ الْبَیتِ وَ اخْتَصَمُوا مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرَّبُوا یَکْتُبْ لَکُم النَّبِیُّ کِتاباً لاتَضلّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُم مَنْ یقُولُ ما قالَ عُمر فَلمّا اَکْثَروُا اللّغْوَ وَ الاْختِلافَ عِنْدَ النَّبِیِّ قالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ(ص) قُومُوا عَنّی فَکانَ اِبنُ عَباسِ یَقُولُ اِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَزِیّةِ ما حالَ بَیْنَ رَسُولُ اللهِ وَ بَیْنَ اَنْ یَکْتُبَ لَهُمْ ذلِکَ الکِتابَ مِنْ اِخْتلافِهِمْ.[5]

خلاصه ترجمه حدیث: ابن عباس (از روی تعجب و ناراحتی می‌گوید) روز پنج‌شنبه چه روز پنج‌شنبه‌ای!!! در این روز بیماری پیغمبر(ص) شدید شد. پس فرمود بیایید بنویسم برای شما نوشته‌ای را که بعد از آن هرگز گمراه نشوید در این هنگام عمر گفت پیغمبر را درد به او فشار آورده و نزد شما کتاب خدا هست و کتاب خدا (قرآن) ما را کفایت می‌کند در این هنگام اختلاف شدیدی میان اصحاب رخ داد بعضی از آن‌ها گفتند بیایید تا پیغمبر آن را که گفته است بنویسد و دسته دیگر از آنان همان گفته عمر را گفتند چون گفتارهای لغو و اختلاف انگیز در حضور آن حضرت سر زد پیغمبر(ص) به آنان فرمود از نزد من بیرون روید، همواره ابن عباس می‌گفت تمام مصیبت‌ها آن روزی رخ داد که حائل شدند میان پیغمبر و میان آن نوشتن.

ابوبکر جوهری در کتاب خود «السقیفه و فدک» صفحه 73 حدیث ذیل را نقل کرده:

و حدثنا الحسن بن الربیع عن عبدالرزاق عن معمر عن الزهری عن علی بن عبدالله ابن عباس عن ابیه قال: لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللهِ الوَفاةٌ وَ فِی الْبَیْتِ رِجالٌ فیهم عُمَر بنُ الخَطّابِ قالَ رَسُولُ اللهِ اِیْتُونی بِدَواةٍ وَ صَحیفَة اَکْتُبْ لَکُمْ کِتاباً لا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ قالَ: فَقالَ عُمَرُ کلمةً مَعناها اِنَّ الْوَجَعَ قَدْ غَلَبَ علی رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ثُمّ قالَ: عِنْدنَا القُرآنُ حَسْبُنا کِتابَ اللهِ فَاخْتَلَفَ مَنْ فی الْبَیْتِ وَ اخْتَصَمُوا، فَمِنْ قائِلٍ: قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ النّبِیُّ وَ مِنْ قائِلٍ ما قالَ عُمَرُ فَلمّا اَکْثَرُوا الْلغْطُ وَ اللَّغوُ وَ الاِخْتِلافُ غَضَبَ صَلی اللهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ فقال قوموا انه لاینبغی لبنی ان یختلف عنده هکذا.... فقاموا فمات رسول الله(ص) فی ذلک الیوم فکان اِبنُ عبّاسِ یَقُول: اِنّ الرَّزیَّة ما حالَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ کتابِ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آلِه.[6]

بابویهی: آقای نوبختی معنای این حدیث دوم همان ترجمه حدیث اول است با این تفاوت که عمر در حدیث اول گفته: «درد بر پیغمبر فشار آورده» ولی در حدیث دوم عمر این کلام را نگفته بلکه جمله‌ای را گفته است که معنای آن چنین می‌شود «درد بر پیغمبر فشار آورده»

نوبختی: آقای بابویهی می‌توان به دست آورد که عمر چه کلامی را بر زبان رانده است؟

بابویهی: آقای نوبختی همه مردم می‌دانند هرگاه مرض شخص زیاد شدت پیدا کند از حال طبیعی خارج می‌شود و سخنان بی‌ربط و بی‌معنا بر زبان جاری می‌کند یعنی هذیان می‌گوید ولی راویِ این حدیث نخواسته است که خودِ کلام عمر را نقل کرده باشد بلکه معنای آن را نقل نموده است.

نوبختی: آقای بابویهی البته این تفسیر شما صحیح است ولی من نمی‌توانم باور کنم که عمر چنین جسارتی را به پیغمبر کرده و نسبت هذیان به آن حضرت داده باشد.

بابویهی: آقای نوبختی ما که از پیش خود حدیثی را جعل نکرده‌ایم تا عمر را متّهم به این گفتار نموده باشیم بلکه علماء خود شما اهل تسنن این احادیث را در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند و برای آن‌که شما کاملاً اطمینان پیدا کنید حدیثی را ذیلاً می‌آورم که در آن حدیث به کلمه «هذیان» تصریح شده است.

صحیح بخاری در جلد دوم باب جوائز الوفد از کتاب الجهاد و السیر می‌گوید:[7]

حَدّثنا قُبْضَةُ حَدّثنا اِبنُ عُیَیْنَةُ عَنْ سَلمانِ الْاَحْوَلْ عَنْ سَعیدِ بْنِ جُبَیْرِ عَنْ اِبنِ عباسِ اِنَّهُ قالَ: یَوْمُ الْخَمیس وَ ما یَوْمُ الخَمیسِ ثَم بُکَی حَتّی خَضَبَ  دَمْعُهُ الحَصْباء فَقالَ: اِشْتَدَّ بِرَسُولُ اللهِ(ص) وَجَعُهُ یَوْم الخَمیسِ فَقالَ: اِیْتُونی بِکتابٍ اَکْتُبْ لَکُمْ کِتاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعدَهُ اَبَداً فَتَنازَعُوا وَ لایَنْبَغی عَنْ بَنّیً تَنازُعٌ فَقالوا: هَجَرَ رَسُولُ اللهِ(ص) قالَ(ص): دَعُونی فَالّذی اَنَا فیه خَیْرٌ مما تَدْعُوّنی اِلیهِ الحدیث.[8]

خلاصه ترجمه حدیث: ابن عباس می‌گوید: روز پنج‌شنبه چه روز پنج‌شنبه‌ای! پس از آن به قدری گریست که از اشک چشمش زمین رنگین شد سپس گفت روز پنج‌شنبه مرض پیغمبر شدت پیدا کرد و فرمود بیاورید صفحه‌ای را تا برای شما بنویسم چیزی را که هرگز بعد از آن گمراه نشوید ولی ایشان نزاع و جدال کردند با آن‌که سزاوار نیست در حضور پیغمبری نزاع نمودن و گفتند پیغمبر هذیان می‌گوید. آن حضرت فرمود واگذارید مرا (از نزد من خارج شوید) آن‌چه من در آن هستم بهتر است از آن‌چه مرا بآن می‌خوانید.

بابویهی: آقای نوبختی هر چند در این  حدیث سوم نامی از افرادی که حضور داشته‌اند برده نشده ولی در آن دو حدیث پیشین نام عمر برده شده است. البته این هر سه حدیث از ابن عباس نقل شده و تمام آن‌ها به یک موضوع نظر دارند و یک حادثه را واگو می‌کنند. در نتیجه بایستی به طور قطع گفت که یکی از مخاطبین در این حدیث هم عمر بن خطاب بوده و او نیز یکی از افرادی بوده که کلمه «هَجَرَ» را بر زبان جاری نموده است که معنای آن «هذیان» می‌باشد.

باز تأکید و تأیید می‌کند گفتار بالا را آن‌چه ذیلاً نقل می‌شود:

ابن اثیر در کتاب « نهایة » ذیل ماده «هَجَرَ» می‌گوید: و منه حدیث مرض النبی(ص) قالوا: ما شأنه اَهَجَر (تا آن‌که می‌گوید): و القائل کان عمر[9]خلاصه مطلب ابن اثیر تصریح و اقرار کرده که گوینده این کلمه «اَهَجَر» عمر بوده است.

بابویهی: آقای نوبختی از مجموع گفتارهای پیش موضوع اول ـ که مبدأ پیدایش اختلاف مسلمین بود ـ به دست آمد و ابن مجهول واضح گردید و معلوم شد که روز پنج‌شنبه (روز شدت مرض رسول الله(ص)) اولین روزی بوده که تخم نفاق کِشته شد، در این روز مسلمانان دو دسته شدند: عدّه‌ای گفتند گفتار گفتار پیغمبر است، دوات و صفحه بیاورید تا پیغمبر آن‌چه مانع ضلالت امت است بنویسد که تا ابد مردم در هدایت باشند، گمراه نشوند، دسته دیگر گفتار عمر را تأیید کردند یعنی آن‌ها نیز گفتند: حسبنا کتاب الله در همین مجلس ریشه اختلاف و دودسته‌گی ایجاد شد به نحوی‌که پیغمبر(ص) به غضب درآمدند و آنان را از نزد خود خارج کردند و ضمناً ثابت گردید که یگانه عامل مؤثر در این مصیبت عظی عمر بن خطاب بوده و سایرین سمت تبعیّت و دنباله‌رویِ او را داشته‌اند چنان‌که احادیث یاد شده در پیش شاهد این گفتارها می‌باشند.

بابویهی: آقای نوبختی من چون شما را در این چند مجلس بحث مردی با انصاف و خالی از تعصبات قومی یافتم قضاوتِ درباره این احادیث را به عهده خودتان وامیگذارم.

نوبختی: آقای بابویهی در بین ما اهل تسنّن اصحاب پیغمبر(ص) عموماً بسیار محترم هستند و چنین می‌پندارند که هر صحابی از هر گونه لغزش و خطا و گناه مبرّی و منزه می‌باشند زیرا ایشان همواره مصاحب و همنشین با آن حضرت بوده‌اند و از او کسب علم و فضل می‌نمودند، در نتیجه هیچ کس جرأت نمی‌کند اندک تحقیر و اهانتی به آنان نموده و یا امر قبیحی را بآنان نسبت بدهد. لیکن برخلاف آن‌چه من انتظار می‌بردم اموری را از شما می‌شنوم با خود می‌گویم شاید این شخصِ طرفِ بحث من «بابویهی» اتّهاماتی را از پیش خود بافته و به صورت احادیث به من تحمیل می‌کند. آقای بابویهی من خواهشمندم شما بحث امروز را در همین‌جا خاتمه بدهید تا من فرصت بیش‌تری پیدا کرده و بتوانم به کتابخانه آستان قدس مراجعه کنم و از این احادیث که شما نام بردید تحقیق و تفحّص نمایم زیرا این جریان نزدیک است مرا از حال طبیعی خارج کند به جهت آن‌که روز را در نظر من تاریک نموده، راستی آقای بابویهی خیلی ناگوار است که شخص یک عمر به چیزی و یا به کسی اعتقاد نیکو داشته باشد ناگهان با حادثه‌ای روبه‌رو شود که با عقیده او بازی کند.

بابویهی: آقای نوبختی یادتان هست که در یکی از روزهای گذشته به شما عرض کردم: هر حدیث و یا مطلب تاریخی را که من از کتب اهل تسنن نقل می‌کنم شما موظّفید آن‌ها را خودتان بررسی نمایید و از نزدیک آن‌ها را مشاهده نمایید تا این‌گونه سوء ظن‌ها و گمان‌های ناروا در میان نیاید. من در این‌جا بحث را خاتمه می‌دهم و بقیه مطالب را به مجلس بعد موکول می‌نمایم، سپس آقای نوبختی خداحافظی کردند و رفتند.

 

[5]. صحیح بخاری طبع مطبعة: الادبیة مصر که در حا شیه آن حاشیه سندی طبع شده است جلد 4، صفحه 6 (باب قول المریض قوموا عنی)

[6]. صحیح مسلم، جلد 3، کتاب الوصیة طبع بیروت، صفحه 1259 نقل کرده است.

[7]. و نیز صحیح بخاری جزء 2 کتاب الجهاد و السیر. باب اخراج الیهود و جزیرة العرب (طبع: مطبعة الادبیة بمصر که در هامش آن حاشیه السندی طبع شده است) حدیث فوق را نقل نموده و در آخر حدیث چنین است: فقالوا ما له اَهَجَر استفهموه فقال ذرونی الخ.

[8]. صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر باب جوائز الوفد جلد 4/31 ط دارالفکر و جلد 4/85 ط مطابع الشعب و جلد 2/178 ط دار احیاء الکتب و صحیح مسلم کتاب الوصیه جلد 2/16 ط عیسی الحلبی و کتب دیگر از کتاب‌های معتبر اهل سنت آن را نقل کرده‌اند مراجعه شود.

[9]. عبارت کامل « نهایة » چنین است: و منه حدیث مرض النبی(ص) قالوا: ما شأنه اهجر. ای اختلف کلامه بسبب المرض علی سبیل الاستفهام ای هل تغیر کلامه و اختلط لاجل ما به فالمرض و هذا احسن ما یقال فیه و لایجعل اخباراً فیکون من الفحش او الهذیان و القائل کان عمر و لا یظن به ذلک.
علماء اهل تسنن برای آن‌که جانب خلفایشان را رعایت کرده باشند و فضائح آنان را مستور کنند دست به کارهایی ناشایسته می‌زنند از جمله: در یک حدیث، خودِ کلام را نمی‌آورند بلکه آن را نقل به معنا می‌کنند ـ چنان‌که در حدیث دوم مشاهده نمودید ـ و در حدیثی دیگر تصرف در عبارت کرده و آن را برخلاف ظاهر معنا می‌نمایند مانند حدیث سوم بالا که ابن اثیر همزه در «اهجر» را همزه استفهام گرفته و جمله خبریه را به استفهام تبدیل نموده است تا شاید برای خلیفه رسوایی ببار نیاید و از طرفی تصریح کرده که قائل این کلام عمر بوده و از طرفی گفته و لا یظن به ذلک (چنین گمانی به او نمی‌رود) غافل از آن که خویشتن را بدنام و رسوا نموده است زیرا اولاً صرف عبادت از ظاهرش بدون دلیل خیانت است ـ زیرا که اَهَجَر به معنای تکلم با هذیان است (المنجد) ـ ثانیاً استبعادی که از این گفتار عمر نموده بی‌جا و بی‌مورد است، زیرا کسی‌که از کتابت پیغمبر(ص) جلوگیری نماید و بگوید: حسبنا کتاب الله خصوصاً آن مکتوبی که ضامن حفاظت امت بوده از ضلالت، هیچ‌گاه ابا و امتناعی ندارد از این‌که این‌گونه کلمات را بر زبان خود جاری نماید.