بابویهی: آقای نصرتآبادی بقیه مفاسدی که زیر پرده نهان است من برای شما و آقای نوبختی بیان میکنم به عرایضم توجه نمایید:
پیغمبر(ص) بیست و سه سال زحمات و مشقات بیکرانی را متحمل شدند تا دین اسلام را بنیانگذاری نمودند و آن را به جهان اعلام کردند، لیکن بهطور قطع میدانستند خطراتی متوجه این دین است که پس از رحلت خود آتش آنها شعلهور خواهد شد و فتنههایی سرپا میشود، و بر سر این دین تکالبها میکنند [18] در نتیجه زمام امر دین به دست نااهلان و دستخوش بیخردان و ملعبه و بازیچه دست حکام زمان خواهد شد و مسلمین متفرق و متشتت و پراکنده میگردند، مانند گلهای که چوپان خود را از دست داده باشد در بیابانهای ضلالت حیران و سرگردان خواهند شد.
و از طرفی (آن حضرت) میدانست که قرآن کریم به تنهایی متکفّل وحدت آنان نیست و یگانگی ایشان را عهدهدار نمیشود، و اختلافشان را نمیتواند برطرف کند [19] نتیجتاً (آن حضرت) تصمیم گرفتند که آنچه ضامن اتحاد مسلمین میشود، آنچه ایشان را از تشتّت و تفرق نگهداری میکند، آنچه آنان را از ضلالت و حیرانی جلوگیری مینماید، آنچه سعادت معاشی و معادی ایشان را متعهد میشود، آن چه آنان را از چاه ذلّت به اوج عزّت میرساند و آنچه مسلمانان را از جمیع ملل عالم مستغنی و بینیاز میکند، همان را ضمیمه و همدوش قرآن کریم قرار داده و آن مکتوب را با دستخط شریف خود مُهر و امضا کند، تا نتوانند آن را تأویل نمایند و تغییر دهند، تا در تیجه دین اسلام از آفات و عاهات سلامت بماند.
لیکن متأسفانه (و هزاران اَسَف) که سودجویانِ کمیننشین و حسدورزانِ مترصّد، سدّ راه هدایت شدند و از این کتابت (پیغمبر(ص)) جلوگیری نمودند، و این امّت را تا قیامت در وادی ضلالت گرفتار کردند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من از شما سؤالی دارم به این بیان: مسلّماً آن موضوعی را که پغیمبر(ص) میخواستند بنویسند چیزی ماوراء قرآن بوده است (وگرنه نیاز به نوشتن نداشته) و این موضوع برای من مشکلی ایجاد کرده و آن این است: مگر قرآن کریم کفایت امور مسلمین را نمیکرده تا نیازمند به چیز دیگر نشوند؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی من اگر بخواهم تفصیلاً وارد این مسأله بشوم به طول میانجامد، شنونده و خواننده را ملول میکند، ولی به توسط یک دلیل حسّی مشهودی میتوان این اشکال شما را جواب داد، به بیان ذیل توجه نمایید.
پس از رحلت پیغمبر(ص) مسلمین به تدریج فرقه فرقه شده تا آنکه به هفتاد و سه فرقه رسیدند.