بابویهی: روز جمعه 8 ذیججّه برابر با 25 شهریور سال نامبرده بود که مجلس بحث مجدداً تشکیل شد و آقایان وارد شدند پس از اداء مراسم نخست آقای نصرتآبادی روی به اینجانب کرده گفتند: آقای بابویهی من شب گذشته به ملاقات استادم رفتم و مسأله «اجتهاد» را با ایشان در میان گذاشتم و مقصود خود را از ایشان جویا شدم.
استاد با قیافهای گرفته روی به من کردند و با لحنی خشونتآمیز به من گفتند: شما در این موضوعات وارد نشوید، و اموری را که علماء ما پرده از روی آنها برنداشتهاند دخالت نکنید، این گونه مسائل چیزهایی نیست که در اختیار عموم گذارده شود، زیرا افشاء آنها باعث میشود که مخالفین ما آنها را دستآویز خود قرار دهند و زبان طعن و مذمّت بر ما بگشایند.
من در جواب استادم گفتم من که افشاء اسرار از شما درخواست نکردم، بلکه آنچه از جنابعالی خواستار شدم این بود که مدرکِ شرعیِ اجتهادِ علماءِ خودمان را برای من بیان کنید، باز استاد به من گفت همین مطلوب شما برای ما اهل تسنّن ننگآور است و رسواییها به بار میآورد.
این گفتارهای استاد مرا مشوّش کرد در نتیجه من حریصتر بر سؤال شدم، مجدداً پرسش پیشینم را مطرح کردم، چون استاد دید من دستبردار نیستم، گفت: آقای شیخ محمد نصرتآبادی چون شما از خود ماهستید، مختصراً برایتان میگویم و به همان اکتفا کنید و بیش از آن از من نخواهید، آقای نصرتآبادی: این اجتهاد علماء ما نه مدرک شرعی دارد، و نه ازمبنای صحیح حاصل میشود.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی این بود خلاصه گفتگوی من با استادم، لیکن من از جواب ایشان و از گفتارهای پیش از پاسخ او مطلبی به دستم نیامد، و از اشارههای او چیزی نفهمیدم، اکنون از جنابعالی استدعا میکنم که سخنان استادم را تشریح کنید و رموز و اشارات آن را توضیح دهید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی این جواب استاد شما هر چند مُجمل و سربسته است ولی صد در صد صحیح میباشد، و من انشاء الله تعالی پرده از روی آن برمیدارم و مطالب دیگر او را نیز شرح و تفصیل میدهم، اینک به عرایضم توجه نمایید.