بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی شما در ابتدا بحث امروز اشکالهایی مطرح کردید، و من در جواب شما گفتم: به جای آن که یکایک آن اشکالات را پاسخ دهم، تعدادی حدیث و گفتارهای تاریخی (از کتب اهل تسنّن) برایتان نقل میکنم که جوابگوی شما باشند، اکنون بایستی خود جنابعالی و آقای نوبختی در این احادیث چهاردهگانه (و ترجمه آنها که ذیل احوالات عایشه در اینجا آورده شده است) کاملاً دقت نمایید، و یکایک ایرادها و اشکالهای خودتان را حل شده دریابید، بلکه اگر تمام اطراف و جوانب این احادیث را بررسی کنید، مطالب دیگری که ابتدائاً متوجّه آنها نبودهاید در این حدیثها خواهید یافت،
مثلاً برخی از این روایات به ما نشان میدهند که عایشه عناد و عداوت شدیدی با علی بن ابیطالب داشته، و نتوانسته که بشنود او به خلافت رسیده، زیرا به مجرد آن که شنید مردم با او بیعت کردهاند، گفت کاشکی آسمان بر زمین فرود میآمد،
بعضی دیگر از این حدیثها به ما میگویند: که دشمنی عایشه با عثمان از دیگران بیشتر بوده، و تبلیغات مسمومی درباره او داشته است، بلکه برای قتل او مردم را تحریک مینموده.
و پارهای دیگر از این احادیث چنین نشان میدهند که یکی از هدفهای عایشه، به خلافت رساندن طلحه بوده است.
و قسمتی از این احادیث به ما اطلاع میدهند که عایشه در ضمن این سفر خود به یکی از ملاحمی که آن را پیغمبر(ص) پیشگویی فرموده بودند و همچنین قرآن کریم به آن اشاره نموده بوده، توجّه کامل پیدا کرده ولی آنها نادیده گرفته، و به متعابعت هوای نفس خود ادامه داده است، و نیز به مواعظ و نصایحی که در این مسیر به او گوشزد مینمودند اهمیت نمیداده است، مانند حدیثهایی که موضوع حمله آوردن سگان «حوأب» و تذکّرات امسلمه و نامه علی بن ابیطالب و همچنین گفتارهای دیگران را از قبیل: عبید بن ابی سلمة ،ابوالاسود، زید بن صوحان، مردی از اشراف بصره و گفتار جاریة بن قدامه را در بردارد.
نصرتآبادی و نوبختی: آقای بابویهی ما به گفتارهای شما اطمینان داریم احادیثی را که از کتابهای ما اهل تسنّن (درباره صحابه) نقل کردید همه را صحیح و درست میدانیم، زیرا جمیع ان ها را خودمان از نزدیک بررسی نمودیم ولی با همه آن مطالبی که میان ما و شما ردّ و بدل شد باز هنوز اطمینان خواطر و سکون نفس برای ما حاصل نشده است، و نمیتوانیم به خودمان بقبولانیم که برخی از اصحاب رسول الله(ص) مرتکب آن گونه اعمال ناشایسته شده باشند زیرا اصحاب کسانی بودند که مصاحب با پیغمبر بوده و از آن حضرت معجزات بیشماری میدیدند و از گفتارهای نورانی آن سرور کسب علم و فیض میکردند.
نصرتآبادی آقای بابویهی: به گفتار بالا اضافه میکنم، علماء ما اهل تسنّن حدیث معتبر مشهوری در فضیلت صحابه نقل کردهاند که نمیتوان آن را انکار نمود و آن حدیث اینست: اَصْحابی کالنُّجوم بِاَیّهم اِقتَدیتُم اِهْتَدَیْتُم یعنی پیغمبر(ص) فرموده: اصحاب من مانند ستارگانند به هر کدام از ایشان اقتداء کنید هدایت مییابید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی این حدیثی را که جنابعالی نقل نمودید و مشهور بین علماء شما میباشد چه از نظر سند و چه از نظر متن هیچگونه اعتباری ندارد امّا از نظر سند عدّهای از مورّخین و محدّثین خودتان آنرا ردّ کردهاند و در سند آن خدشه نمودهاند از جمله آنکه:
1. در شرح کتاب «الشفاء» تألیف قاضی غیاص مالکی است: حدیث اصحابی کالنحوم ... اخرجه الدار قطنی فی الفضائل من حدیث جا بر ثم قال: هذا اسناد لایقوم به حجة لان فی طریقه حارث بن غصین و هو مجهول.
2. ابن حمید در مسند خود این حدیث را از عمر روایت کرده و گفته است: البزّاز منکر لا یصحّ
3. ابن عدی در کتاب الکامل از روایت حمزة النصبی نقل نموده و گفته است: حمزة متّهم بالکذب.
4. بیهقی از ابن عباس در «المدخل» روایت کرده و گفته است: متنه مشهور و اسناده ضعیفة
5. و ابن حزم گفته است انّه مکذوب موضوع باطل.
و امّا از نظر متن: این حدیث مستلزم امور باطلی است که قسمتی از آنها ذیلاً بیان میشود کاملاً توجه نمایید:
1. لازمه این حدیث آنست که هر کسی که اقتدا کند و پیروی نماید از جهال و یا فسفة و یا منافقین از صحابه، بر هدایت باشد و مانند کسانی باشد که از علماء و صلحاء صحابه متعابعت نموده است، و البته هر چارواداری میداند که پیغمبر(ص) منزه است از آنکه یک چنین کلامی از او صادر شده باشد که تجویز کند متابعت جهال و فسقة و منافقین از صحابه خود را.
2. لازمه دیگر این حدیث آنست که قاتلین عثمان از قبیل طلحه و زبیر و ... و همچنین آن کسانی که ایشان را متابعت کردند و عثمان را یاری ننمودند، جمیع ایشان بر حق بوده، و پیروی کننده آنان نیز بر هدایت باشند، و واضحست که این لازمه را علماء خودتان هرگز نمیپذیرند، ولی این مع نا لامحالة لازمه لاینفک این حدیث خواهد بود.
3. لازمه دیگر این حدیث آنست که پیروی کنندگان از عایشه و طلحه و زبیر درباره جنگ جمل با علی بن ابیطالب و خروج بر او جمیعاً مهتدی و بر هدایت باشند و در این راه هیچ گناهی را مرتکب نشده باشند، و حال آنکه جمیع فِرَق مسلمین میدانند و معترفند که علی بن ابیطالب به نص صریح قرآن در آیه مباهله، نفس پیغمبر میباشد و قتال با او قتال و جنگ با پیغمبر است و هیچ گناه و معصیتی پس از شرک بر خداوند، از این گناه بالاتر نخواهد بود.
4. لازمه دیگر این حدیث آنست که قاتل و مقتول از طرفین در جنگ جمل و صفین هر دو گروه اهل بهشت باشند، زیرا در هر دو طرف زمامداران جنگ از صحابه بودند، با آنکه پیغمبر(ص) معاویه و لشگریانش را (در باب قتل عمار یاسر) فئة باغیه اعلام فرموده است (چنانکه در مباحث آینده این مسأله واضح خواهد شد).
و چون این لوازم مذکوره و توالی فاسده دیگر آن همه ناحق و بطلان آنها اظهر من الشمس و ابین من الامس است نتیجتاً ملزوم آنها که همین حدیث فوق باشد باطل و افتراء به رسول الله(ص) میباشد. « تَاللهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ » [68] . شیخ محمد نصرتآبادی رو کرد به آقای نوبختی و گفت راستی آقای بابویهی درسی به ما آموخت که نبایستی از این به بعد حدیثی را ما بپذیریم مگر آنکه متن و سند آن را جدّاً تحقیق نماییم سپس به آقای نوبختی گفتند شد آقای نوبختی خلاصه و فشرده بیانات آقای بابویهی اینست که این حدیث مشهور اصلی ندارد، زیرا نه راویان این حدیث معتبر هستند و نه معنای آن با برهان و عقل و کتاب خدا مطابقت میکند.