بابویهی: من روز بعد که روز دوشنبه 4 ذیحجه برابر با 21 شهریور طبق معمول منتظر آقایان شدم، نیامدند، و روز 3 شنبه ماه جاری نیز به انتظارشان بودم ولی خبری نشد، و چون روز چهارشنبه 6 ذیحجه برابر 23 شهریور بود که آقایان وارد شدند، ولی بر عکسِ تمام ایام گذشته طوری دیگر با اینجانب روبرو شدند، اولاً بسیار شرمسار و سر به زیر و بسیار متواضع که مرا حجل نمودند پس از اداء مراسم ورود، نخست اینجانب به آقای شیخ محمد نصرتآبادی رو کردم، و علت تأخیرشان را پرسیدم، و در جواب گفتند: من در طول این دو روز مشغول تفحص این کتابهای نامبرده بودم، و مطالبی را که جنابعالی گوشزد نمودید (از هجوم آوردن این گروه به خانه دختر پیغمبر(ص)) در آن کت ب یافتم و از نزدیک آنها را مشاهده کردم و امورات دلخراش دیگری را نیز برخورد کردم که خجالت میکشم به زبان آورم.
و در ضمن این دو روز به یکی از علماء سنی وطنمان برخورد نمودم، و ماجرای این مجلس بحث را، فهرستوار با ایشان مذاکره میکردم این شیخ برعکس آن استاد پیشینم، خیلی ملایم و معتدل و خلیق است، و من هر قدر اعتراضهای مذهبی به ایشان مینمودم از جای در نمیرفت، بلکه طوری وانمود میکرد که گویا همه آنها را قبول دارد، تا آنکه آخر الامر جوابی به من داد که مرا از تمام ناراحتیهای فکری، و وسوسههای نفسی بیرون آورد ولی از افشاء نامش مرا من نمود.
این شیخ به من گفت: آقای نصرتآبادی من آنچه تفحص کردم دلیل معتبری (از کتاب خدا و سنت پیغمبر(ص)) برای حقانیت مذاهب خودمان پیدا نکردم، و امامهای این مذاهب چهارگانه تمامشان تأیید شده خلفاء زمانشان بودهاند، این ائمه مذاهب «ابوحنیفه، مالک، حنبل، شافعی» خلیفههای زمان خودشان را تعریف و تمجید میکردند و برای آنان تبلیغات مینمودند، و آن خلفاء متقابلاً از هر جهت بازوگیر ایشان بوده، و از اموال و هدیهها و تحفهها درباره این پیشوایان مذاهبشان دریغ نمیکردند، و از مذهب و مسلک آنان جداً دفاع مینمودند.
ای آقای نصرتآبادی مهمتر از همه اینها مطلبی است که کمر ما را شکسته، و ما اهل تسنن را برای ابد سرشکسته نموده، اینست که کتابهای ما مَملوّ است از احادیث و روایات و مطالب تاریخی که شیعه را تأیید میکند، و بی مدرکی بلکه بطلان خلافت خلاف ما را اثبات مینماید.
ای آقای نصرتآبادی هر قدر من کتب خودمان را زیر و رو کردم، یک حدیث معتبر به دست نیاوردم که پیغمبر(ص) فرموده باشد: ابابکر وصی و خلیفه من است، یک حدیث پیدا نکردم که آن حضرت فرموده باشد: عمر خلیفه من است ولی برعکس احادیث بسیاری درباره علی بن ابیطالب به عبارتهای مختلف از رسول خدا(ص) وارد شده که تمام آنها اولویّت او را ثابت میکنند، و قسمت زیادی از آن روایات صراحتاً خلافت و وصایت علی بن ابیطالب را نشان میدهند و علماء ما همه آنها را در کتب خود ثبت و ضبط نمودهاند.
ای آقای نصرتآبادی برخی از علماء ما خلافها و امورات ناروایی به شیعه نسبت دادهاند، و شاید شما هم پارهای از آنها را شنیده باشید، لیکن چون ما مانند شما با شیعیان مختلط هستیم و در میان ایشان زندگی میکنیم، از نزدیک بررسی نمودیم تا آنکه قطع پیدا کردیم که تام آن نسبتها، تهمت و افتراء است، و هیچ یک از آنها در شیعه وجود ندارد.
ای آقای نصرتآبادی من سرّی از اسرار خودم را در اینجا به شما بگویم: هر چند من در میان اهل و عیالم و در بین اهل وطنم معروف به سنّی هستم ولی (به همین جهاتی که گفتم) اعتقاد من برخلاف آنست، زیرا برای من ثابت شده که تمام این مذاهب چهارگانه و همچنین خلفاء اهل تسنن تمام آنها یک سلسله موضوعات سیاسی میباشند و هیچ ارتباطی با دین اسلام نداشته، و گروندگان به آنها نیز حجّت و دلیلی در دست ندارند.
ای آقای نصرتآبادی از قبیل من در میان علماء اهل تسنن زیاد هستند که پس از تحصیلات و مراجعه به کتابهای احادیث و تاریخ، حق و باطل را به دست میآورند، لیکن نامساعدی زمان و محیط به آنان اجازه نداده است که این موضوع را اظهار و افشا کنند، ولی بعضی از ایشان که مستبصر شدند، و حق را یافتند جرأت کرده و تشیع خود را ظاهر نمودند، بلکه کتابهایی هم در این باره نوشتهاند و به طفیل آنان عده بسیاری شیعه شدند، مانند: قاضی القضاة محمد امین انطاکی، [151] و برادرش احمد امین انطاکی و امثال ایشان.
البته به شما بگویم: برخی از افراد علماء ما اهل تسنّن به طوری متعصّبند، که به هیچ وجه تسلیم حق نمیشوند، و هر قدر به اطلاعات آنان افزوده میشود، به همان اندازه به لجاجت ایشان اضافه میگردد، و ضمناً دشمنی و عنادشان با شیعه زیادتر میشود، و من تا به حال نتوانستهام سرّ این موضوع را دریابم، که چرا شخص دلیل معتبر را نپذیرد و به اموراتی معتقد شود که پایه اساسی ندارد.
ای آقای نصرتآبادی اینک من به شما سفارش میکنم، اکنون که خداوند متعال فیضش شامل حال شما شده و یک چنین رفیقی «به نام بابویهی» نصیبتان گردیده است که حقایق دینی را برای شما تشریح و توصیف میکند هرگز دست از او برندارید، و تا میتوانید از ایشان استفاده نمایید، که علماء خودمان این گونه پردهبرداری نمیکنند و این اسرار را فاش نمینمایند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی این بود خلاصه گفتار اینجانب با آن شیخ هموطنم که در خاتمه گفتارش سفارش شما را به من نمود.