بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی، این گروه «ابابکر و عمر و هواخواهانشان» اکتفا نکردند به آنکه خلافت را در دست گرفتند، و حق علی بن ابیطالب را غصب نمودند، بلکه درصدد برآمدند که از او برای ابابکر بیعت بگیرند، و آنکه در این باره بیشتر کوشش میکرد، و هر دم ابابکر را تحریک مینمود، او عمر بن خطاب بود و چون علی بن ابیطالب از بیعت کردن با ابابکر اِبا مینمود، و ایشان را سزاوار این مسند نمیدانس، این گروه اوباشوار به خانه دختر پیغمبر(ص) هجوم آوردند، تا علی را از خانه بیرون آورده، و او را مجبور به بیعت کنند.
بابویهی: چون گفتار من به اینجا منتهی شد، دیدم آقای نوبختی با حالت غضب و رنگی بر افروخته رو کرد به آقای شیخ محمد نصرتآبادی و گفت: آقای نصرتآبادی آیا این مطلب صحیح است؟ راستی آن مردم به خانه فاطمه و دختر رسول خدا هجوم کردند؟ آیا این سخن باور کردنی است، اگر راستی یک چنین عمل وحشیانهای از آن جمعیت صادر شده باشد، هیچگاه نمیتوان آن مردم را انسان نامید.
علی بن ابیطالب که به ایشان ظلمی نکرده و قصد سویی نسبت به آنان نداشته، و حقی از ایشان پایمال نکرده و موضوع بیعت کردن و رأی دادن امریست اختیاری، و از طرفی آنچه از احادیث پیشین به دست آمد در واقع این خلافت حق علی بن ابیطالب بوده که ابوبکر و عمر آن را غصب کردند، پس برای چه به خانه او تهاجم کردند و این افتضاح را به بار آوردند.
آقای نصرتآبادی: هر چند ما تا به حال از آقای بابویهی خلاف و دروغی نشنیدهایم. و هر چه تاکنون برای ما گفتهاند، به دنبال او احادیثی از کتب خودمان آوردهاند، ولی من از شما جداً خواستارم که این موضوع (تهاجم به خانه دختر پیغمبر) را تعقیب کنید و به کتابهای احادیث و تاریخ مراجعه نمایید، که اگر چنانچه این مسأله ثابت شود، من دیگر یقین میکنم که این خلافت ابابکر به اضافه آنکه اجماع مسلمین در آن نبوده، جز جاه طلبی و سلطنت خواهی چیز دیگری نبوده است، و ناگزیر عقیدهام از ایشان برمیگردد، و ابابکر را خلیفه شرعی پیغمبر نخواهم دانست.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی با حالتی که لرزش بر اندامش عارض شده بود، رو کرد به اقای نوبختی گفت: آقای نوبختی شما تندروی نکنید، و به من مهلت بدهید تا من کتابهای علمائمان را بررسی کنم، و اگر راستی چنین حادثه وحشیانهای رخ داده باشد، منهم مانند شما از اعتقادم دست برمیدارم، زیرا ما وقتی ایشان را خلیفه پیغمبر میدانیم که دلیل و برهان در دست داشته باشیم تا بتوانیم جواب خدا و رسول او را بدهیم، لیکن اگر احادیث و روایات و تاریخ، خلاف اعتقادات ما را ثابت کند، ما دیگر نمیتوانیم زیر بار ایشان برویم، و خلاف آنان را امضاء نخواهیم کرد.
سپس آقای نصرتآبادی با کمال ناراحتی روی به اینجانب کرده و از من اجازه مرخصی خواستند، تا مدارک گفتارهای مرا بررسی کنند و هنگام خروج از من پرسیدند کدام یک از کتب ما این موضوع (تهاجم را) نوشتهاند؟ من ایشان را راهنمایی به کتاب «السقیفه و فدک» و کتاب « الامامة و السیاسة » نمودم.