بابویهی: آقای نصرتآبادی یگانه چیزی که مسلمین را از یکدیگر جدا نموده، یگانه چیزی که مسلمانان را شعبه شعبه کرده و آنان را به احزاب مختلفه متشتّت کرده همان موضوع خلافت بوده است و بس، زیرا بسیار واضح و آشکار است که تمام فِرَق مسلمین در اصل توحید با یکدیگر اختلاف ندارند و جمیع آنان در اقرار به رسالت پیغمبر(ص) از همدیگر جدا نیستند، پس آنچه جمعیت مسلمین را بر هم زده و وحدت ایشان را بر باد فنا داده و آنان راا به هفتاد و سه فرقه (چنان که در مبحث روز شنبه 11 ذیقعده برابر با 29 مرداد حدیث آن را با ترجمهاش بیان نمودیم مراجعه شود) متفرق نموده است همان مسأله خلافت و وصایت است و بس.
آقای نصرتآبادی آیا با این وصف امکان دارد که قرآن کریم یک چنین امر مهم خطیری را نادیده بگیرد و وظیفه مسلمین را درباره آن مشخّص ننماید، با آن که در این آیه شریفه:« وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْم يُؤْمِنُونَ » [111] یعنی نفرستادیم ما بر تو کتاب را مگر از برای آنکه بیان کنی برای ایشان آنچه اختلاف کردند در آن و هدایت و رحمت از برای قومی که ایمان میآورند. قرآن کریم به ما گوشزد میفرماید که در ما مطالبی است که جوابگوی اختلافات ایشانست و برای آنکه گرفتار چنین امر ناهنجار جهانسوز نشوند آنان را راهنمایی میکند.
آقای نصرتآبادی دیگر نبایستی گفت که اسلام خطرات آینده خود را پیشبینی نکرده و راه نجات از آن مهلکهها را برای مسلمین اعلام ننموده است.
آقای نصرتآبادی جداً بایست گفت که مسلمین صدر اول به کتاب خدا مراجعه نکردند و دوای دردشان را از قرآن نگرفتند وگرنه به این روزگار پرفتنه و پرآشوب گرفتار نمیشدند.
آقای نصرتآبادی آن دو آیهای که علماء شما (برای انتخاب خلیفه) به آن استدلال کردهاند در حقیقت مراجعه به قرآن نبوده و طلب راهنمایی از کتاب خدا نکردهاند، و گرنه قرآن کریم کسی را گمراه نمیکند و در گودالهای هلاکت نمیاندازد از همینجا بایستی بفهمیم که این دو آیه شریفه (ای که در اول بحث قرائت شد) برهانی برای اهل تسنن نیست بلکه جز یک دلیل تراشی و مغالطه کاری، چیز دیگری نخواهد بود، چنانکه مشاهده نمودید که آیه اول « و امرهم شوری بینهم » ادّعای ایشان را اثبات ننمود بلکه بر علیه آنان تمام شد و آیه دوم « و شاورهم فی الامر » نیز به همین منوال خواهد بود. منتظر بیان آن باشید:
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی من از این کیفیّت استدلال جنابعالی استفاده علمی کردم و اگر علماء ما اهل تسنّن همین راه و رَوِش را پیش میگرفتند و کورکورانه هر گفتاری را تصدیق نمینمودند این گونه جامعه مسلمین به قهقرا برنمیگشت و از راه هدایت بازنمیماندند، اینک از جنابعالی استدعا دارم که آیه شریفه دوم را برای ما شرح و تفصیل دهید.
و امّا آیه دوم:
«فَبِمَـا رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الاَْمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّ اللهَ یحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ»
بابویهی: آقای نصرتآبادی این آیه شریفه در توصیف پیغمبر(ص) است، خداوند او را اولاً مدح نموده به آنکه بدخو و دلسخت نیست تا مردم از دور او پراکنده شوند و ثانیاً او را امر فرموده به این سه کار: 1. از بدیهای مردم درگذرد؛ 2. برای آنان استغفار کند؛ 3. و با آنان در کارها مشورت نماید.
آقای نصرتآبادی شما یک جمله «و شاورهم فی الامر» از این آیه را قرائت نمودید، و اگر از اول تا آخر آن را میخواندید و در آن نظر میکردید از سیاق آیه شریفه میفهمیدید که صدر و ذیل این آیه در توصیف و تأدیب پیغمبر(ص) میباشد و بس و برای شما واضح میگردید که این آیه نه دلیل خاص است بر خلافت و نه دلیل عام میباشد (به همان بیانی که ذیل آیه اول گفته شد به آنجا مراجعه نمایید و بر قیاس آن آیه اول در این آیه نظر نمایید، که از آن جهت هر دو در یک مساق میباشند).