بابویهی: آقایان پس از یک هفته روز چهارشنبه 29 ذیقعده برابر با 16 شهریور سال جاری آمدند و مجلس بحث مجدّدا تشکیل شد، پس از اداء رسوم و آداب، نخست اینجانب روی به آقاین کرده گفتم: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی من در طول این یک هفته کتابهای حدیث و تاریخ علما شما را بررسی کامل نمودم، صحنههای عجیب و شگفتآوری را مشاهده کردم، این کتب اعمالی را از اصحاب پیغمبر(ص) واگو میکنند که نقل آنها شرمآور است، کردارهایی را به اصحاب نسبت میدهند که زبان یارای گفتن آنها را ندارد.
لیکن چون من به شما وعده دادم ناچارم آن بلواهایی را که صحابه در آن زمان بپا کردند برای شما بیان کنم، سپس مدرکهای آنها را از کتابهای مورخّین و محدثین خود شما اهل تسنّن به طور مشروح به عرضتان برسانم، اینک توجه خود را به سوی اینجانب معطوف دارید، و آنچه را که برایتان میگویم ثبت و ضبط کنید و ضمناً به اساتیدتان عرصه دهید:
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی و آقای نوبختی، هنگامی که کتب تاریخ و حدیث (علماء اهل تسنّنِ) را بررسی مینمودم، صحنهای را تماشا کردم که چشم روزگار مانند آن را ندیده و نخواهد دید، وقتی آن صفحات را مطالعه میکردم، خود را در میدان وسیع پهناور بیکرانی میدیدم، بسیار تاریک، وحشتآور، غمانگیز و اسفزا، در هر گوشه و کنار آن آتش فتنهای برپا بود، زیرا در آن صحنه این چنین نمایان بود: که اشراف کائنات، افضل موجودات، سرسلسله مقربین، خاتم انبیاء مرسلین، حضرت رسول صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نموده است.
و به جای آنکه اهل مدینه شمال عزا بر گردن اندازند، لباس سیاه بر تن کنند، کاه بر سر بریزند، دست بر سر زنان، فریاد کنان، وامحمدا وامحمدا گویان.
به جای آنکه اهل بیت طاهرین او را در پیش رُو قرار داده و خود در پی آنان کوچه و بازار مدینه را بگردند، صداها را به گریه بلند کنند، و برای آن گوهر گرانبهایی که از دست داده، و آن بهتر از پدر مهربانی که از دست رفته، و آن خورشید تابانی که از آنان غروب کرده، فریاد و اغربتاه و ناله واطلمتاه ایشان شهر را از جای برکند؛
به جای آنکه شترها قربانی کنند و مطعمها سرپا نمایند، و عشایر و قبایل، و اهل قری و قصبات و روستاها را از این داهیه عظمی مطلع کنند، تا در عزاداری آن سرور عالم شرکت نمایند؛
به جای آنکه فرداً فرد آنان به یکایک بازماندگان گرام آن وجود اقدس تسلیتها بگویند، و بر جراحات قلوب مجروح ایشان مرهم گذارند؛
به جای آنکه در تجهیز و تشییع و تکفین و تدفین آن جُسمان مطهّر مبادرت نمایند؛
به جای آنکه زنان خود را به تمام خانههای زوجات پیغمبر بفرستند و خاطر آنان را تسلّی دهند؛
به جای آنکه موقعیت خطیر خودشان را در نظر اعداء و دشمنان اسلام حفظ کنند، و هیبت و هیمنه اسلام را در نزد مشرکین و اهل کتاب محافظت نمایند؛
به جای آنکه درصدد و وصیّتهای آن نبیّ مطاع(ص) برآیند و آن دو گوهر گرانبهایی که در بیشتر ایام حیات خود مردم را به آنها توجّه میداده، آنها را اجرا نمایند، یعنی قرآن کریم و عترت طاهرین او را در میان گذارده، و گرداگرد آنها اجتماع کنند، و تمام اعمال و رفتار خودشان طبق دستور این دو نور اعظم قرار داده، تا در نتیجه گویا پیغمبر خود را زنده نگه داشتهاند.
و به جای آنکه وصیّ مخصوص نامبرده حضترش را که شخصاً او را به جهان معرفی کرده و به انواع اوصاف حمیده او را توصیف نموده بوده (یعنی علی بن ابیطالب را) اطاعت کنند؛ متقابلاً اعمالی را مرتکب شدند که نتیجه آنها، زحمات بیست و سه ساله بعثت پیغمبر(ص) را پایمال کرده و آنچه حضرتش درباره «ثقلین» [119] توصیه و سفارش فرموده بود، زیر پای گذاردند، و به محض آن که روح مطهّر حضرت ختمی مرتبت به عالم بقا رحلت نمود، وجوه صحابه از مهاجرین و انصار (به استثناء عده قلیلی) به سوی سقیفه بنیساعده هجوم آورده، و بر سر خلافت مشاجره و نزاع کردند و صدای خود را به ـ منّا امیر و منکم امیر ـ بلند نمودند.
این هنگامه و بلوا در وقتی بود که جسد مطهر پیغمبر خود را در میان اهل بیتش تنها گذارده، آنان به سر و سینه میزدند، گریه و زاری میکردند، و وامحمّده میگفتند.
لیکن چون این گروه هدف دیگری داشتند، و هر آن خود را به آن نزدیکتر میدیدند، فاجعه اسفناک نبوی را پشت سر انداخته، در مرحله اوّل مدینه را قُرُق کرده و نگذاشتند خبر رحلت پیغمبر(ص) به خارج از مدینه برسد، و با تمام قوا مقصد خود را پیگیری نموده و سرگرم خلیفهتراشی شدند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی آنچه ما اهل تسنّن تا به حال از علمائمان میشنیدیم این بوده که میگفتند: مسلمین اجماع کردند بر خلافت ابوبکر، لیکن از این گفتارهای شما برداشت دیگری میشود، زیرا این سخنان جنابعالی نشان میدهد که خلافت خلفاء ما با قهر و غلبه به دست آمده، و جز روزگویی و تهدید چیز دیگری در کار نبوده است.
آقای بابویهی ما از شما در این باره حجت و دلیل قطعی میخواهیم، چنانچه برهان محکمی برای ما آوردید تسلیم شما میشویم، و گرنه از همینجا ارتباط خود را از شما قطع کرده، و ضمناً برای ما ثابت میشود که شما شیعهها با خلفا ما عنا میورزید، و بر آنان افترا و تهمت میزنید.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی آیا شما تا بحال از من سخن بیدلیل شنیدهاند؟ هر مطلبی که من برای شما مطرح میکردم همواره به دنبال آن دلیلهایی از کتابهای خودتان میآوردم، اینک منتظر باشید که برای جمیع این سخنان اخیر خود نیز از کتب علماء اهل تسنّن دلیلهای بسیار خواهم آورد به طوری که هیچ شک و ریبی برایتان به جای نماند.