بابویهی: چون برای ما ثابت شده که مجموع سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم استنباط شده از قرآنست و آنچه بر زبان شریفش جاری شود از قرآن کریم گرفته شده است دیگر اشکالی بهجای نمیماند، زیرا گفتار بالا برای ما اثبات کرد که قرآن کریم چیزی را فروگذار نکرده است مگر آنکه آن را در بردارد و همه آنها را واحد است با این تفاوت که قسمتی از مطالب را که امّت به آن احتیاج دارند در ظاهر آیات شریفه ذکر شده است و قسمت دیگری از نیازمندیهای ایشان در باطن و مکون قرآن مندرج است، و مانند پیغمبری میتواند پرده از روی آنها بردارد و آنها را برای خلق بیان کند.
و بدون ا ین بین فوق نمیتوان اشکال بالا را حل نمود و منافات و ضدیتی که احتمال آن داده میشد به غیر این راه نمیتوان رفع نمود چنان که بر اهل علم و دانش این مسأله واضح است.
نتیجتاً بایستی گفت که امت هم به کتاب خداوند متعال محتاجند و هم به احادیث پیغمبر(ص) و با منهای احادیث نبوی بیشتر احکام و وظایف مسلمین تعطیل و مجهول خواهند بود.
پس هر کس بگوید: کتاب خدا ما را کفایت میکند، گفتاریست که از روی جهل و نادانی و یا از روی غرض گفته شده است.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی بعد از آنکه من آن دو حدیث پیشین (حدیث جلوگیری ابابکر از نقل کردن احادیث پیغمبر(ص) «ذیل شماره 18» و حدیث سوزاندن ابابکر پانصد حدیث آن حضرت را «ذیل شماره 19») را برای شما نقل کردم و ترجمه نمودم و قضاوت درباره آنها را به وجدان شما واگذار کردم و شما پیش از آنکه جواب مرا بدهید این گفتگوهای طولانی پیش آمد و سؤال اینجانب بیجواب ماند، اینک من مجدداً آن گفتهام را تکرار میکنم: شما آقایان به وجدانتان مراجعه کنید و جواب مرا بدهید؟
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی به یکدیگر نگاه کردند و گفتند: ما باید این دو حدیث را بررسی کنیم سپس رو به من کردند گفتند: آقای بابویهی خواهشمندیم بحث امروز را به همین جا خاتمه دهید تا ما با یکدیگر تبادل افکار کنیم و از صحت و بطلان این دو حدیث کنجکاوی نماییم، زیرا این مسأله را به این زودی نمیتوان باور کرد که شخصی ادعای خلافت پیغمبر را بنماید ولی از انتشار و پخش کردن احادیث او جلوگیری کند سپس خداحافظی نموده و مجلس را ترک کردند.
بابویهی روز سهشنبه 14 ذیقعده برابر با 1 شهریور 62 بود که آقایان وارد شده حضور به هم رساندیم پس از اداء مرسوم و پذیرایی، نخست اینجانب بابویهی رو به آقای آشیخ محمد نصرتآبادی کرده عرض کردم: آقای نصرتآبادی درباره آن دو حدیث یاد شده بررسی نمودهاید یا نه؟ ایشان جواب دادند بلی من به اتفاق آقای نوبختی به کتابخانه آستان قدس رفته و این دو حدیث را در کتابهای خود ما اهل تسنن پیدا کردیم، صدق گفتار شما برای ما ثابت شد، ولی آقای بابویهی، چون قضاوت و حکَمیّت آنها را به وجدان اینجانب واگذار کردید، در نتیجه وجدانم مرا در میان دوراهی نگه داشته
زیرا از طرفی نمیتوانم این دو حدیث را انکار کنیم چون کتابهای خودمان آن احادیث را ثبت و ضبط نمودهاند، و از طرف دیگر ما اهل تسنّن ابوبکر را خلیفه اول میدانیم و مانند کوه برای ما سنگین است که باور کنیم کسی ادعای خلافت پیغمبری را بنماید و آنگاه از احادیث و کلمات او جلوگیری کند و یا آنها را بسوزاند، من از شما خواهش میکنم قضاوت درباره این دو حدیث را خود جنابعالی به عهده بگیرید و منصفانه حکم کنید زیرا آنچنان ما ناراحت شدهایم که زبانمان گویای سخن نیست.