بابویهی: روز سه شنبه 18 محرم برابر با 3 آبان بود که مجدداً مجلس بحث تشکیل شده و آقایان وارد شدند و پس از اداء مراسم نخست اینجانب به آقای نوبختی گفتم: این نامه امیرالمؤمنین علیه السلام به عامل خود مالک اشتر (رحمه الله) که در بالا خوانده شد، قطعات مختلفی است که هر قطعهای از آنها یک نوع دستور و حکم مخصوصی را بیان مینماید، اینک من هم آن قطعات را جدا جدا میآورم ولی از هر قسمتی یک جمله از اول و یک جمله از آخرش را ذکر میکنم و سپس منظور از آنها را به طور خلاصه به عرضتان میرسانم
قسمت اول از «هذا ما امر به عبدالله علیٌّ امیرالمؤمنین» تا «الا ما رحم ربی» :
تمام دستورهایی را که امام علیه السلام میخواهد به مالک اشتر بنویسد: اولاً در ابتدای این نامه خلاصه مجموع آن فرمانها را تذکّر میدهد، یعنی این قسمت اول از نامه شریفه مانند فهرستی میباشد نسبت به مطالب مندرجه ان و خلاصه معنای آن اینست:
1. آن حضرت(ع) مالک اشتر را امر میفرماید به تقوی و اطاعت خداوند و پیروی از قرآن کریم که سعادت بشر منحصر در متعابعت آنست و مخالفت با آن سبب شقاوت او خواهد شد.
2. اینکه یاری کند خدا را با قلب و زبان و دست خود ـ یعنی قلباً به او ایمان بیاورد، و با دست از دشمن جلوگیری کند و با زبان امر به معروف و نهی از منکر نماید ـ که خداوند هم ضامن شده است یاری کننده خود را یاری کند و او را عزیز گرداند.
3. با نفس امّاره خود مجاهده کند، و نگذارد که او سرکشی نماید، زیرا نفس انسان را به بدی وادار میکند مگر آن کسی را که خدا رحم فرماید
4. خراج مصر را جمعآوری کرده و به مصارف برساند و اضافات آن را به جانب امام(ع) بفرستد.
5. به اصلاح حال مردم بپردازد و نابسامانیهای آنان را درمان نماید.
6. شهرهای مصر را آباد سازد و از ویرانی آنها جلوگیری کند.
قسمت دوم از «ثم اعلم یا مالک» تا «فیما احبت او کرهت»
امام علیه السلام در این قسمت از گفتارش به مالک اشتر گوشزد میکند که پیش از تو در مصر دولتهایی حکومت میکردند که بعضی از آنان عادل و برخی از ایشان ستمگر بودهاند، و بایستی آنها برای تو درس عبرت باشند، یعنی همان طوری که تو خوبان پادشاهان پیشین را مدح و ستایش میکنی و ستمکرانشان را نفرین و مذمت مینمایی، مردم هم با تو همین معامله را خواهند کرد و اگر از نیکوکاران باشی، خداوند ثناء ترا به زبان بندگانش جاری میکند، پس چند چیز را مراقبت کن:
1. در مدت حکومتت کارهای نیک و شایسته را برای خود اندوخته کن.
2. بر خواهشهای نفسانی خویش مسلط باش و نگذار که هوای نفس ترا از جای برکند.
3. گرد چیزهای که برای تو حلال نیست مگرد و درباره آنها بخیل باش.
نوبختی: آقای بابویهی راستی این دستورهای امیرالمؤمنین به مالک اشتر درست برعکس رَوِش حکومتهای هر زمانی بوده و هست، زیرا همه میبینیم هر کسی که چند روزی ریاستی را در دست میگیرد و کارگردان منطقهای میشود، به جای آنکه به مردم نیکی کند، و به جای آنکه جلو هوای نفس خود را بگیرد و به جای آن که گرداگرد آن چیزهایی که برای او حلال نیست نرود، تا میتواند برای تا آخر عمر خویش پیشبینی میکند و اموالی را از هر راهی که باشد ذخیره خود مینماید و نیز از هیچ گونه هواپرستی و شهوترانی روی گردان نیست، و خود را مسؤول سلاطین وقت نمیداند و آنها هم این عمّال را توبیخ و سرزنش نمیکنند با آنکه همه آنان ادعای عدالت و یاداد اسلام می زنند.
بابویهی: آقای نوبختی من از شما تعجب میکنم که این گروه را به وصی پیغمبر(ص) قیاس کردهاید و از این مردم دنیاپرست انتظار دارید که مانند نفس پیغمبر و باب علم او تارک دنیا و غمخوار رعیت باشند و اینکه میبینید داد عدالت و فریاد وا اسلامایشان بلند است برای آنست که ملل خود را بفریبند و زیر بنای خود را محکم کنند. «یقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ» الفتح: 11.