آقای نوبختی برای شناسایی مقام نبوّت به گفتار ذیل توجه نمایید:
موضوع نبوت و رسالت ماورای حکومتهای ظاهری جهانست، زیرا انبیاء را زور و قلدری سر کار نیاورده، پیغمبران را حزب بندی در این مسند نیاورده، پیامبران را مکنت و ثروت مبعوث نکرده، حیثیّت طایفه و قبیلهای ایشان را به این مقام نرسانده، قدرت نیرو و سلاح آنان را در این منصب ننشانده، خونریزی و لشکرکشی این رتبه را به ایشان نداده است.
انبیاء را دست وحی در مسند نبوت نشانده است، و این رجال را جز دستگاه الهی کس دیگری نمیتواند بشناسد، به جهت آنکه لوازم نبوت اموراتی است درونی (از قبیل طهارت مولِد و عصمت و مبرّا بودن از رذائل و متصف بودن به صفات حسنه و داشتن نیروی ارتباط و ....... با وحی) و برای هیچ کس امکان ندارد که به این اموراتِ نهانی دست بیابد.
نبوت عهدیست الهی که از روز ازل در لوح محفوظ این رجال، مشخّص و نامبرده شدهاند و از این روی است که هر کدام از انبیاء سلف پیامبر بعد از خود را نامآوری کرده و از آمدن او امّتش را مطلع مینموده همانطوری که حضرت مسیح عیسی بن مریم علیه السلام پیش از پانصد سال تقریباً از آمدن پیغمبر اسلام محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلّم به نام احمد خبر داده است چنانکه در قرآن کریمست: «وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول یأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» الصف: 6.
انبیاء برعکس سلاطین عصر در فضائل اخلاقی سرآمد اهل زمان خود میباشند، متصّف به صفات حسنه هستند، انبیاء حکیم و اندیشمند و عالم و عادل و اصالت خانوادگی دارند.
انبیاء از تمام صفات رذیله پاک و منزه میباشند، ظالم و ستمکار نیستند، حریص و دنیاپرست و زشتخو و خنخوار نیستند.
انبیاء مقام هدایت خلق را در دست دارند، مصالح و مفاسد امت را عُهدهدار میباشند راه هدایت را از راه ضلالت و گمراهی به آنان نشان میدهند، همان طوری که نیکبختی دنیای خلق را در نظر میگیرند، رستگاری عالم آخرت ایشان را نیز منظور دارند، در تمام تکالیف و وظائف عباد، هر دو سرای آنها را رعایت مینمایند، و در برابر خدمات خلق اجر و پاداشی و وظائف عباد، هر دو سرای آنها را رعایت مینمایند، و در برابر خدمات خلق اجر و پاداشی درخواست ندارند و منّت بر آنان نمیگذارند، و جز تحصیل رضای خالق منظور دیگری ندارند.
آقای نوبختی برای آنکه به مطالب فوق روشنتر شوید به آیه شریفه ذیل توجه نمایید:
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیین مِیثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوح وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً» [293]
خداوند سبحان در این آیه شریفه اعلام میفرماید به اینکه ما از جمیع انبیاء میثاق و پیمان محکمی گرفتیم و پنج نفر اولوا العزم از آنان را بالخصوص نام میبرد که در آیه شریفه مشاهده میکنید.
ما از این آیه شریفه میفهمیم که پیامبران علیهم السلام از روز ازل نام برده شدهاند و از میان افراد بشر برگیرنده و انتخاب گردیدهاند، و چون میدانیم که عهد و پیمان خداوند متعال تخلّفبردار نیست نتیجتاً هیچ پیغمبری نمیتواند در رسالت خود کوتاهی کند و نیز نمیتواند نبوّت خویش را به دیگری واگذار نماید، و خداوند سبحان هم به جای آنان کس دیگری را مبعوث نمیکند، زیرا عهد و میثاق خود را با نام بردگان در لوح محفوظ محکم و مستحکم کرده است.
چنانکه سیوطی در تفسیر «الدر المنثور» جلد 5 ذیل آیه شریفه فوق حدیثهای متعددی نقل کرده که این عهد و پیمان خداوند از پیغمبران در عوالم غیب بوده پیش از آنکه این بشر را آفریده باشد و اینک یکی از آنها را برایتان میخوانم:
249. و اخرج ابونعیم عن الصنابحی قال قال عمر رضی الله عنه متی جعلت نبیّا قال و آدم منجدل فی الطین. (یعنی عمر از پیغمبر پرسید که چه وقت شما به مقام پیغمبری رسیدید؟ جواب داد وقتی که آدم در میان گِل بود).
آقای نوبختی در هیچ تاریخی دیده نشده و از هیچ دانشمندی شنیده نشده است که پیغمبری را از مقام خود خلع کرده و به جای او دیگری نصب شده باشد و نیز تاکنون کسی به یاد ندارد که پیامبری از منصب خود استعفا کرده و خویش را از این پیمان به در آورده باشد.
آقای نوبختی نه در قرآن کریم یک چنین امری را دیده و نه در کتب پیشینیان خوانده و نه از اهل سیر این موضوع شنیده شده است.
آقای نوبختی رسالت و نبوت مانند سلطنت نیست که تغییرپذیر باشد، یا تعویش و تبدیل شود و یا استعفا بردار باشد، و برای آنکه به اطمینانتان افزوده شود به آیه شریفه ذیل توجه نمایید:
«وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ«10» قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یتَّقُونَ«11» قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَن یكَذِّبُونِ«12» وَیضِیقُ صَدْرِی وَلاَ ینطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ«13» وَلَهُمْ عَلَی ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یقْتُلُونِ«14» قَالَ كَلاّ الآیة» [294]
آقای نوبختی این آیات شریفه بالا، نشان میدهند که وقتی حضرت موسی(ع) مبعوث به سوی فرعون گردید، چون روبه رو شدن او با فرعون برایش دشوار بود، عذرهایی آورد، و از درگاه باری تعالی مسئلت نمود که به جای او برادرش هارون را مبعوث کند و او را به جانب فرعون بفرستد، ولی چون نبوّت تغییرپذیر نیست عذرش قبول نشد و در جواب او کلمه «کلاّ» «نه چنین است» آمد.
آقای نوبختی پیغمبری که میثاق و پیمان نبوت از او گرفته شده است هرگز نمیتواند بگوید من اگر مبعوث نمیشدم فلانی مبعوث میگردید، زیرا این گفتار با پیمان محکم خدایی منافات و ضدیّت دارد و مانند گفتار کسی است که در مقام خودش مشکوک است و انبیاء در نبوّت خود شک ندارند.
آقای نوبختی بدانید کسی که اندکی معرفت دینی داشته باشد نمیتواند این حدیثی را که شما نقل کردید بپذیرید و قطعاً بایستی گفت که آن را دست خیانت جعل کرده و افتراء بر پیغمبر زده است.
آقای نوبختی به اضافه تمام مطالبی که درباره این حدیث به عرضتان رساندم، جلال الدین سیوطی در «اللآلی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة» جلد 1 صفحه 302 ذیل همین حدیث میگوید: لایصحّ زکریا کذاب یضع . (یعنی این حدیث صحیح نیست راوی آن زکریا بن یحیی دروغگوست حدیث جعل میکند.
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی اگر جنابعالی از همان اول این گفتار سیوطی را نقل میکردید باطل بودن این حدیث را ما از شما میپذیرفتیم، و لازم نبود به اینکه خودتان را به زحمت انداخته و با این شرح و تفصیل، بطلان آن را ثابت نمایید.
بابویهی: آقای شیخ محمد نصرتآبادی این گفتار شما صحیح است، ولی اولاً نکاتی دراین بین به میان آمد که سود بخش بود، و ثانیاً نخواستم که شما چشم بسته مجعول و دروغ بودن این حدیثتان را از من قبول کرده باشید، بلکه میخواستم درون شکافی شود و محتویات فاشد آن را از نزدیک ببینید و از روی بصیرت و بینایی باطل بودن آن را دریابید.