بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی برای آنکه شما مطمئئن شوید که ابابکر از خلافت علی بن ابیطالب کاملاً مطلع بوده، و در موارد بسیاری این موضوع را از پیغمبر شنیده بوده به احادیث ذیل توجه نمایید:
86. صحیح بخاری (طبع مطبعه الادبیه مصر) جلد 2 صفحه 183 باب مناقب علی بن ابیطالب مینویسد:
حدثنا محمد بن بشار حدثنا غندر حدثنا شعبه عن سعد قال سمعت ابراهیم بن سعد عن ابیه قال قال النبی صلی الله علیه و سلم لعلی اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی.
پیغمبر(ص) به علی بن ابیطالب فرمود: آیا نمیخواهی نسبت به من مانند هارون باشی نسبت به موسی.
87. قندوزی حنفی در کتاب خود «ینابیع المودة» صفحه 114 مینویسد:
فی تفسیر قوله تعالی: «یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاَْمْرِ مِنْكُمْ» [159]
في المناقب: في تفسير مجاهد: إن هذه الآية نزلت في أمير المؤمنين علي عليه السلام حين خلفه رسول الله صلى الله عليه واله وسلم بالمدينة فقال: يا رسول الله أتخلفني على النساء والصبيان ؟ فقال: أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى حين قال موسىأخلفني في قومي وأصلح.
(خلاصه ترجمه حدیث) ذیل تفسیر این آیه شریفه: (ای مؤمنین اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و اولیِ الامر از خودتان را) در کتاب «المناقب» از تفسیر «مجاهد» (نقل کرده) که این آیه شریفه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، آن وقتی که پیغمبر(ص) او را در مدینه به جای خود گذارده، علی(ع) گفت یا رسول الله آیا مرا به جای خود نصب نمودهای برای زنان و بچهها، پیغمبر به او گفت مگر نمیخواهی نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی چنان که موسی به هارون گفت به جای من باش در میان قوم و اصلاح نما.
88. در کتاب «فرائد السمطین» جلد 1 صفحه 71 مینویسد:
..........عن البراء بن عازب، قال: كنا مع رسول الله صلى الله علیه واله وسلم فی سفر فنزلنا بغدیر خم فنودی فینا الصلاة جامعة، فكسح لرسول الله صلى الله علیه واله وسلم تحت شجرتین و صلى الظهر وأخذ بید علی علیه السلام فقال: ألستم تعلمون أنی أولى بالمؤمنین من أنفسهم ؟ قالوا: بلى. قال: ألستم تعلمون أنی أولى بكل مؤمن من نفسه ؟ قالوا: بلى. آخذا بید علی فقال لهم: من كنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه. قال: فلقیه عمر بن الخطاب رضى الله عنه فقال [ له ]: هنیئا لك یا ابن أبى طالب أصبحت وأمسیت مولى كل مؤمن ومؤمنة.
(خلاصه ترجمه حدیث) براء بن عازب میگوید: در سفری با رسول الله بودیم و در غدیر خم فرود آمدیم، ندایِ «الصلوة جامعه» داده شد، پیغمبر(ص) زیر درختانی که نظیف کردند نماز ظهر را به جای آورد سپس دست علی بن ابیطالب(ع) را گرفت و به مردم فرمود: شما که میدانید من اولی و سزاوارترم به همه مؤمنین از خود آنان؟ جواب دادند آری میدانیم، مجدداً دست علی(ع) را گرفت و عرض کرد بار الها هر کسی که من مولای او هستم، علی مولای او است، بارالها دوست بدار هر کسی را که او را دوست میدارد و دشمن بدار هر کسی را که با او دشمن است (براء بن عازب میگوید) پس از خاتمه کار، برخورد کرد عمر به علی(ع) و به او گفت: گوارا باد تو را ای پسر ابوطالب صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای جمیع مؤمنین و مؤمنات میباشی.
بابویهی: آقای نصرتآبادی و آقای نوبختی از این قبیل احادیثی که به تعبیرهای مختلف و به بیانات گوناگون خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را اثبات میکنند، بسیار است، و من نمونه از آنها را در بالا برای شما نقل کردم تا برای شما ثابت کنم که ابابکر از این موضوع کاملاً مطلع بوده و اینکه گفته است: (کاشکی این موضوع را از پیغمبر میپرسیدم) جز سالوسبازی و خدعهگری محمل دیگری ندارد همان طوری که در بالا اشاره نمودم.
نکته ششم: ابابکر در این گفتارش: (کاشکی از پیغمبر سؤال میکردم که انصار هم در امر خلافت سهم دارند یا نه؟) مکر و حیله ایست که بکار برده، زیرا همان طوری که در بالا یادآور شدیم، ابابکر و جمیع اصحاب همگی می دانستند که جز علی بن ابیطالب کس دیگری خلیفه پیغمبر نیست، و مانند آفتاب برای همه آنان این موضوع روشن بوده است، و اگر ابوبکر راستی دلسوز انصار میبود چرا در روز سقیفه بنی ساعده، ایشان را عقب شده و از خلافت آنان جلوگیری کرد با آنکه میتوانست انصار را نیز سهیم نماید.
نکته هفتم: از این گفتار ابوبکر نیز معلوم میشود که او حکم خلافت را نمیدانسته که آیا با اجماع مسلمین صورت میگیرد یا با نص و دستور پیغمبر و نیز آیا خلافت مخصوص به یک نفر است و یا آنکه شرکت بردار میباشد؟ او در تمام این احکام حیران و شاک بوده، و کسی که احکام آن منصبی را که در دست گرفته است نمیداند نمیتواند جاینشین پیغمبر شود و زمام دین او را در اختیار بگیرد. بخوانید و قضاوت کنید.
نکته هشتم: ابابکر در این گفتارش بیتقوایی و فاسق بودن خود را ثابت کرده، زیرا چندین عمل منکری را مرتکب شده است که اظهار تأسف شدیدی نسبت به آنها مینماید، یکی از آنها هجوم آوردن به خانه علی بن ابیطالب برای بیعت گیری، و دیگری سوزاندن مردی به نام «فجاءة» و یکی دیگر رها کردن اشعث بن قیس را با آنکه به نظر او این مرد مهدور الدم و واجب القتل بوده.
ابابکر میدانسته که این اعمال خلاف شرع و حرام است و با این وصف انها را انجام داده، و به همین جهت است که اظهار ناراحتی درباره آنها نموده، و در این صورت فاسق بودن او ثابت میشود و شخص فاسق اگرچه فرضاً شرایط دیگر خلافت را دارا باشد، خلیفه شدن او به هیچ وجه جایز نیست، زیرا خلیفه هر پیغمبر آن کسی است که دین آن پیغمبر را حفاظت میکند، و امت او را از ضلالت و گمراهی نگهداری مینماید.
و چنانچه خلیفهای خود مرتکب گناهان کبیره باشد، خواهی ناخواه با این اعمالش دین آن پیغمبر را از بین میبرد، و امت او به پیروی این خلیفه از هیچ گناه و معصیتی روی گردان نمیشوند.
و کسی خیال نکند که این چنین گناهان با صرف پشیمانی و توبه زبانی بخشوده میشود، زیرا این گناهان محفوف به حقوق الناس است و تا آن حقوق ادا نشود توبه قبول نمیشود.
مثلاً یکی از گناهان ابابکر که هجوم آوردن به خانه دختر پیغمبر است، چگونه بخشوده شود، در صورتی که فاطمه(ع) با حالت خشم و غضب بر ابابکر از دنیا رفت و به او فرمود در هر نمازی که میخوانم به تو نفرین میکنم و پیغمبر(ص) فرموده است که سخط و غضب فاطمه از غضب من است ـ چنان که در حدیث شماره ـ 79ـ این موضوع گفته شد. مراجعه شود.
و نیز یکی دیگر از گناهان نابخشودنی ابابکر سوزاندن یک نفر مسلمان به نام «فجاءه» هر چند فاسق بوده است [160] زیرا سوزاندن در اسلام جایز نیست.
بخشودن اشعث بن قیس نیز یکی از خلافهایی بوده است که ابابکر (بنا به گفته خودش) مرتکب شده، برخی از شعراء عرب در مذمت ابابکر نسبت به این عملش اشعاری سرودهاند. [161]
اتیت بکندیّ قد ارتدّ و انتهی | الی غایة من نکث میثاقه کفوا |
فکان ثواب النکث احیاء نفسه | و کان ثواب الکفر تزویجه البکرا |
و لوانه یأبی علیک نکاحها | و ترویجها منه لامهریة مهرا |
و لوانه رام الزیادة مثلها | لا نکحته عشرا و اتبعته عشرا |
فق لابی بکر لقد شنت بعدها | قریشا و اخملت النباهة و الذکرا |
اما کان فی تیم بن مرة واحسد | تزوجه لولا اردت به الفخرا |
و لو کنت لمّا ان اتاک قتلته | لا حرزتها ذکرا و قدمتها زخرا |
فاضحی یُری ما قد فعلت فریضة | علیک فلا حمدا حویت و لا اجرا |