قسمت هشتم از «و لا یکونّن المحسن» تا «بلاوک عنده» .
امام علیه السلام در این قسمت کلامش دو موضوع مهم را به مالک اشتر گوشزد میفرماید:
اوّلاً بایستی حاکم بد و خوب از مردم را یکسان به حساب نیاورد، زیرا واضحست که اگر حاکمی افراد صالح را با افراد بد عمل تفاوت نگذارد (و هر دوی ایشان را با یک چشم ببیند نه به خوبان امتیازی بدهد و نه بدان را کیفر کند) البته نیکوکاران در نیکویی خود سست میشوند و کم کم از آن کنارهگیری میکنند، و برعکس بدکاران چون مانع و رادعی برای خود نمیبینند به راه خود ادامه میدهند که در نت یجه این رَوِش حاکم خود یک ترویج عملی است از بدیها و جلوگیری از خوبیها یعنی نهی از معروفست عملاً و همچنین عملاً امر به منکر میباشد که این خود با مقام حکومت منافات دارد.
و ثانیاً میبایست حاکم به رعیت و ملت خود خوشبین باشد، و چنانچه این حالت را در خود نمییابد، به توسط این چند چیز صفت خوشبینی را در خویش ایجاد کند، 1. به آنان نیکی و بخشش نماید، 2. هزینه هایی که به رعیت تعلق میگیرد بر آنها تخفیف دهد و بار ایشان را سبک کند، 3. اعمال و افعالی که از آنان سر میزند که با مذاقش موافقت ندارد، نباید از آنها رنجش پیدا کند، پس باید حاکم از این راه خود را به مردم خوشبین نماید، تا ضمناً خودش هم آسوده خاطر گردد.
و چون یکی از فوائد و منافع خوشبینی به رعیت اینست که شخص را وادار به مهربانی میکند و سبب میشود که به آنان نیکی نماید، ایشان هم متقابلاً به حاکم خود محبت پیدا کرده و در گرفتاریها و سختیها کمک کار و یاور او میشوند.
ولی اگر برعکس حاکمی به ملت خود بدبین باشد خواهی ناخواه به ایشان سختگیری میکند، و اسباب رنجش آنان را فراهم خواهد نمود، نتیجتاً همواره خود با غم و اندوه به سر میبرد و اعصابش را در شکنجه روحی قرار میدهد به اضافه انکه ایشان هم متقابلاً با او کنیهورزی مینمایند و در مواقع احتیاج به داد او نخواهند رسید.
دانسته باد که اگر حاکم به یاری رعیت خود نیازمند شد، باید به کسی از آنان اعتماد کند که خوشبین بوده و مورد احسان او بودهاند ولی به آن افرادی که خوشبین نبوده و آنان را نیازموده است نباید تکیه کند، و کاری به آنها واگذار نماید.