صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 38
بازدید های امروز : 36,375
بازدید های دیروز : 36,120
کل بازدید ها : 42,954,529
بازدید از این صفحه : 6420
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 101023
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box
برای اضافه کردن این صفحه به لیست , ابتدا باید با کلمه کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


جنگ خندق «احزاب»

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی یکی دیگر از وقایع ناهنجار و پرخطر که متوجه دین اسلام و رسول خدا(ص) شده: هم‌آهنگ شدن عده‌ای از یهود با کفار قریش و تشکیل دادن آنان جنگ احزاب «خندق» و ذیلاً آن را می‌خوانید.

64. در کتاب «السیرة النبویّه» که در حاشیه کتاب «السیرة الحلبیّة» طبع شده در جزء 2 صفحه 102 آمده است: غزوة الخندق و تسمی غزوة الاحزاب کانت سنة اربع و قیل سنة خمس فی شوال و سبب هذه الغزوة انه لما وقع اجلاء بنی النضیر سار نفر من الیهود منهم سلام بن مشکم و ابن ابی الحقیق و حیی بن اخطب و غیرهم و خرجوا من خبیر حتی قدموا مکة علی قریش فقالوا لهم انا سنکون معکم علی محمد حتی نستأصله فقالت لهم قریش انکم اهل الکتاب الاول و العلم بما اصبحنا نختلف فیه نحن و محمد اَفَدیننا خیر ام دینه قالوا بل دینکم خیر من دینه و انتم اولی بالحق منه فانزل الله فیهم: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاَءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً«51» أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَمَن يَلْعَنِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيراً» [77] فسرّت قریش بقول الیهود لهم ذلک ـ الی ان قال ـ و خرجت قریش فی اربعة الاف ـ الی ان قال ـ و لاقتهم بنی سلیم بمرّ الظهر ان فی سبعمأة ـ الی ان قال ـ و خرجت معهم بنو اسد ـ الی ان قال ـ و خرجت غطفان و خرج الحرث بن عوف المری فی بنی مرة و کان قومه اربع مأة و خرجت اشجع و هم اربعمأة و خرج غیرهم فقبایل العرب و کان عدة اولئک الاحزاب عشر الآف ـ الی ان قال ـ و لما سمع رسول صلی الله علیه و سلم بالاحزاب و ما اجمعوا علیه من الامر الذی زعموه و هو استیصال المسلمین اتّخذ الخندق و کان الذی اشاربه سلمان الفارسی رضی الله عنه فقال یا رسول الله انا کنا بفارس فاذا حوصرنا خندقنا علینا فامر رسول صلی الله علیه و سلم بحفره و عمل فیه بنفسه، ترغیباً للمسلمین ـ الی ان قال ـ فقال النبی(ص) سلمان منا هل البیت و تأخر عن العمل اناس المنافقین ـ الی ان قال ـ و لما فرغ رسول الله صلی الله علیه و سلم من حفره اقبلت قریش حتی نزلت بمجتمع السیوف بین الجرف و الغابة هم و من تبعهم من بنی کنانة و اهل تهامه ـ الی ان قال ـ و خرج رسول الله(ص) و من معه من المسلمین و کانوا ثلاثة آلاف فجعلوا ظهورهم الی سلع و هو جبل معروف بالمدینة فضرب هنالک عسکره و الخندق بینه و بین القوم ـ الی ان قال ـ فعند ذلک اشتد البلاء و اشتد الخوف فاتاهم عدوهم ـ الی ان قال ـ ثم اقبل نوفل بن عبدالله المغیرة المخزومی یرید قتل النبی صلی الله علیه و سلم فی زعمه علی فرس له فوقع فی الخندق ـ الی ان قال ـ ثم نزل الیه علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه فقتله و عظم ذلک علی المشرکین ـ الی ان قال ـ فلما ساروا بالسبخة بین الخندق و سلع طلب عمرو بن عبدود المبارزه فقال من یبارز فقام علی رضی الله عنه و قال انا له یا بنی الله صلی الله علیه و سلم فقال(ص) اجلس انه عمرو ثم کرّر عمرو النداء و جعل یوبّخ المسلمین و یقول این جنتکم التی تزعمون ان من قتل منکم یدخلها افلا تبرزون لی رجلا و انشد ابیاتاً منها: و لقد بححت من النداء + بجمعکم هل من مبارز. ان الشجاعة فی الفتی + و الجود من خیر الغرائز و انشد سیدنا علی ابیاتاً منها: لاتعجلن فقداتا + کمجیب غیر عاجز. ذونیّة و بصیرة + و الصدق منجی کل فائز. [78]

فقام علی رضی الله عنه فقال انا یا رسول الله فقال اجلس انه عمرو فقال و ان کان عمرو فاذن له رسول الله صلی الله علیه و سلم فاعطاه سیفه ذاالفقار و البسه درعه الحدیید و عمّمه بعمامته و قال اللهم اعنه علیه اللهم هذا اخی و ابن عمی فلاتذرنی فردا و انت خیر الوارثین ـ الی ان قال ـ فمشی الیه علی رضی الله عنه ـ الی ان قال ـ قال له علی رضی الله عنه انک کنت تقول لایدعونی احد الی واحدة من ثلاث الا قبلتها قال اجل قال علی فانی ادعوک ان تشهد ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله و تسلم لرب العالمین فقال یابن اخی اخرعنی هذه و قال اخری ترجع بلادک فان یک صادقاً کنت اسعد الناس به و ان یک کاذباً کان الذی ترید قال: هذا مما لایتحدث به نساء قریش ابداً قال فالثالثة قال و ما هی قال البراز فضحک عمرو و قال ان هذه لخصلة ما کنت اظنّ ان احدا من العرب یروعنی بها ثم قال له عمرو و من انت لانعلیا رضی الله عنه کان مقنعا بالحدید فما عرفه عمرو فاجابه و قال علی بن ابی‌طالب ـ الی ان قال ـ قال عمرو یا ابن اخی ما احب ان اقتلک فقال علی لکنی و الله احب ان اقتلک فحمی عمرو عند ذلک ای اخذته الحمیة فقال علی کیف اقاتلک و انت علی فرسک فاقتحم عن فرسه و سلّ‌سیفه کانه شعله نار و اقبل علی علیّ رضی الله عنه و دنا احدهما علی الآخر و ثارت بینهما غیرة.

فاستقبله علیّ رضی الله عنه بدرقته فضربه عمرو فیها فقدّها و اثبت فیها السیف و اصابه رأسه فشبّحه فضربه علی حبل عاتقه و هو موضع الرداء من العتق و قیل طعنه فی ترقونه حتی اخرجه من مراقه فسقط و کبرّ المسلمون فلما سمع رسول الله(ص) التکبیر عرف ان علیا رضی الله عنه قد قتل عمروا ثم اقبل علی رضی الله عنه نحو النبی(ص) و هو متهلل فقال له عمر رضی الله عنه هلا سلبته درعه فانه لیس فی العرب درع خیر منها فقال له انه حین ضربته استقبلنی بسوأته فاستجبت ـ الی ان قال ـ قال صلی الله علیه و سلم لعلی رضی الله عنه بعد قتله عمرو بن عبدود کیف وجدت نفسک معه قال وجدت ان لو کان اهل المدینة فی جانب و انا فی جانب لقدرت علیهم ـ الی ان قال ـ و رجعت الخیول مهزومة ـ الی ان قال ـ فلما رجعوا الی ابی سفیان قال هذا یوم لم یکن لنافیه شیء فارجعوا الکلام بطوله.

بابویهی: آقای شیخ محمد نصرت‌آبادی شما نیاز به ترجمه ندارید ولی خلاصه ترجمه آن را برای آقای نوبختی بیان می‌کنم: جنگ خندق که آن را جنگ احزاب نیز می‌نامند که در سنه چهارم و یا پنجم از هجرت واقع شده است انگیزه این جنگ آنست که چون پیغمبر(ص) یهودی‌های بنی النضیر را از مدینه اخراج کردند، دشمنی آنان با آن حضرت افزون گردیده در نتیجه دسته‌ای از ایشان که از جمله: حی بن اخطب، سلّام، ابن ابی الحقیق و دیگران از خیبر به سوی مکه رفتند و با قریش تماس گرفته و گفتند ما با شما هستیم تا محمد را از میان برداریم.

قریش به یهودان گفتند شما دارای کتاب اول هستید ما و محمد در آن اختلاف داریم، آیا دین ما بهتر است یا دین محمد؟ یهود گفتند دین شما و شما سززاوارتر هستید به حق از او آیه شریفه ( که در بالا قرائت شد) در مذمت یهود و کفار قریش نازل گردید و آنان را درباره این گفتارشان لعنت نموده و وعده عذاب داد. (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً الآیة)

در نتیجه قریش از این گفتار یهود خرسند شده و با آنان پیمان بستند، قریش با چهار هزار نفر حرکت کرده از طرفی بنو سلیم با هفتصد نفر در «مرّالظهران» و هم‌چنین بنی اسد و غطفان به آنان پیوستند و نیز حرث بن عوف با چهارصد نفر و اشجع با چهارصد نفر و دیگر از قبایل عرب به قریش ملحق شدند که مجموع آنان ده هزار نفر بودند.

چون پیغمبر از این واقعه خبردار شد دستور کندن خندق را (که طرح این نقشه از سلمان بوده و متقابلاً آن حضرت درباره‌اش فرمود سلمان از ما اهل بیت می‌باشد) صادر نمودند و خود آن حضرت نیز در عملیات کندن خندق شرکت کرده تا سایر مسلمین بیش‌تر کوشا شوند، هنگامی که از حفر خندق فارغ گردیدند لشگر قریش وارد شده و در نزدیک خندق کنار رود و نیزاری اجتماع کردند، و پیغمبر(ص) با مسلمین که تعداد آنان سه هزار نفر بود بیرون آمده و در سلع (که کوه معروفی است خارج مدینه) لشگر را جای دادند که میان ایشان و میان دشمن خندق واقع بود.

در این هنگام دشمن با مسلمین روبه‌رو شده و آتش جنگ شعله‌ور گردید و ترس و وحشت شدید به ایشان روی آورد، ناگاه در این میان نوفل بن عبدالله مخزومی به قصد کشتن پیغمبر روی آورد ولی ناخودآگاه در خندق افتاد و علی بن ابی‌طالب او را به قتل رسانید و این حادثه بر مشرکین گران تمام شد، پس از آن عمرو بن عبدود به میدان جنگ درآمده و مبارز طلبید، علی بن ابی‌طالب از جای برخواست به پیغمبر عرض کرد من مبارز او هستم آن حضرت فرمود بنشین این عمرو است باز عمرو تکرار کرده و شروع نمود به سرزنش کردن مسلمین و رجزخوانی نمود و می‌گفت: صدای من گرفت بس که میارز طلبیدم شجاعت در جوان‌مرد آنست وجود بهترین صفت می‌باشد. علی بن ابی‌طالب متقابلاً به او خطاب نموده و گفت: ای عمرو شتاب مکن، آمد به سوی تو اجابت کننده ای که عاجز نیست از مقاومت در برابر تو و دارای نیّت درست و در راه حق بیناست و راستگویی نجات‌بخش هر رستگاری می‌باشد.

پیغمبر(ص) زره آهنین خود را به علی بن ابی‌طالب پوشانید و ذوالفقار را به دست او داد و درباره او این چنین دعا کرد: بار خدایا یاری کن او را این برادر من است و پسر عموی منست مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثین هستی. علی بن ابی‌طالب روانه میدان گشت و با عمرو روبه‌رو شد و به او گفت: تو گفته‌ای هر کس سه چیز از من درخواست کند یکی از آن‌ها را برآورده می‌کنم عمرو گفت آری چنین است، علی بن ابی‌طالب گفت من از تو درخواست می‌کنم که بگویی: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و تسلیم پروردگار شوی؟ عمرو گفت این را از من نخواه پس از آن علی بن ابی‌طالب گفت خواسته دوم آن‌که تو برگردی به وطن خود که اگر محمد در ادعای نبوّتش راستگو است در نتیجه تو سعادت‌مندترین مردم خواهی بود (زیرا از کشتن پیغمبری خودداری نمودی) و اگر در این ادعایش دروغ‌گو می‌باشد که این همان خواسته تو است عمرو در جواب گفت: زنان قریش این موضوع را واگو می‌کنند و من به آن تن در نمی‌دهم، علی ابن ابی‌طالب گفت خواسته سوم آنست که با من در نبرد درآیی. عمرو بخندید و گفت من گمان نمی‌کردم کسی در میان عرب مرا با چنین درخواستی بترساند سپس گفت تو کیستی؟ (چون علی پیچیده به لباس آهنین بود او را نمی‌شناخت) گفت من علی بن ابی‌طالبم عمرو گفت ای پسر برادر سوگند به خدا من دوست ندارم ترا بکشم علی بن ابی‌طالب گفت سوگند به خدا من دوست دارم که ترا بکشم در این هنگام تکبّر و نخوت او به جوش آمد علی بن ابی‌طالب به او گفت تو سوار بر اسبی و من پیاده چگونه با تو بجنگم؟ او به سرعت از اسب خود به زیر آمد و شمشیر از غلاف بیرون کشید مانند آتش شعله‌ور گردید و به یک‌دیگر درافتادند غبار میدان را گرفت علی بن ابی‌طالب سپر خود را حایل کرد شمشیر عمرو بر آن فرود آمد و آن را بشکافت و سر او را زخمین کرد پس از آن علی بن ابی‌طالب شمشیری بر دوش او زد عمر بر زمین افتاد و جان سپرد و مسلمانان صدا به تکبیر بلند کردند. چون پیغمبر صدای تکبیر بشنید دانست که عمرو کشته شد.

علی بن ابی‌طالب با صورتی درخشان به سوی پیغمبر(ص) آمد، عمر بن خطاب گفت یا علی چرا زره از تنش بیرون نیاوردی زیرا در میان عرب مانند زره او نمی‌باشد علی بن ابی‌طالب گفت هنگامی که به او ضربت زدم عورتش مکشوف شد و من حیا کردم نزدیک او شوم پیغمبر(ص) به علی بن ابی‌طالب فرمود هنگامی که او را کشتی خود را چگونه یافتی؟ عرض کرد آن چنان خویش را نیرومند یافتم که اگر تمام اهل مدینه با من روبه‌رو می‌شدند بر آنان غلبه می‌کردم پس از آن لشگر دشمن شکسته خورده و فرار کردند چون با ابوسفیان روبه‌رو شدند او به ایشان گفت برگردید که این واقعه برای ما سودی نداشت.ـ ترجمه تمام شدـ

بابویهی: ناگفته نماند چون این واقعه بسیار مفصّل و طولانی بود من آن را تقطیع کردم و فقط آن جملاتی را که مورد نیاز بوده است نقل نمودم.

بابویهی: آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی این جنگ خندق «احزاب» پیش آمد خطیر و کمرشکنی بود که برای اسلام رخ داد و پیغمبر(ص) را در مخاطره انداخت و چنان‌چه خداوند متعال شر آن را دفع نمی‌نمود دیگر از اسلام خبری نبود.

آقای نصرت‌آبادی و آقای نوبختی من درصدد شرح این کارزارها و این حادثه‌ها نبودم بلکه آن‌ها را به‌طور فشرده و اختصار گذراندم زیرا منظور من این بود که در برابر ایراد پیشین شما (که گفتید: درباره دین اسلام هیچ پیش‌بینی نشده است) جواب مثبتی داده باشم و نمونه‌ای از محکم کاری‌های این دین را به عرضتان رسانده باشم و چنان‌چه بخواهم نقشه‌ها و سیاست‌هایی را که یهود و مسیح و قریش و دیگر دشمنان اسلام طرح می‌کردند و به معرض اجرا درمی‌آوردند «که تمام آن‌ها نقش بر آب می‌شد» برای شما بیان کنم نیاز به مجلداتی از کتب تاریخ می‌بود و زمان طویلی را می‌گذرانید.

لیکن من ناگزیرم که لااقلّ جنگ‌ها و کارزارهای پیغمبر(ص) را فهرست‌وار برای شما نام‌آوری کنم:

 

[77]. النساء: 52.

[78]. این اشعار را «السیرة الحلبیة» جلد 2 صفحه 319 نقل کرده است.