باز آن حضرت در کلام دیگرش چنین میفرماید:
و من خبر ضرار بن ضمرة الضبابي عند دخوله على معاوية و مسالته له عن امير المؤمنين، قال: فاشهد لقد رايته في بعض مواقفه و قد ارخى الليل سدوله، و هو قائم في محرابه قابض على لحيته، يتململ تململ السليم، و يبكي بكاء الحزين و يقول: يا دنيا يا دنيا اليك عني، ابي تعرضت، ام الي تشوقت: لا حان حينك هيهات غري غيري. لا حاجة لي فيك. قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها. فعيشك قصير، و خطرك يسير، و املك حقير. اه من قلة الزاد، و طول الطريق، و بعد السفر، و عظيم المورد. [332]
ترجمه به طور خلاصه: هنگامی که ضرار بن ضمره وارد بر معاویه شد معاویه درباره امیرالمؤمنین(ع) از او جویا گردید، ضرار میگوید: گواهی میدهم علی(ع) را دیدم وقتی که شب پرده تاریکی خود را گسترده بود، در محراب عبادت ایستاده و محاسن خویش را در دست گرفته مانند مارگزیده به خود میپیچید و گریه میکند و میگوید ای دنیا ای دنیا از من دور شو، آیا خودت را به من عرضه میکنی و مینمایانی؟ یا به من اشتیاق داری و مرا خواهانی، وقت آن نیست که مرا بفریبی، هیهات، غیر مرا بفریب که من نیاز به تو ندارم و تو را سه طلاقه کردهام طلاقی که رجوع در آن نیست، (ای دنیا) زندگانی تو کوتاه و اهمیّت تو ناچیز و آرزوی تو پست است (سپس فرمود:) آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر آخرت و سختی ورودگاه (که قبر و برزخ و قیامت باشد).
شیخ محمد نصرتآبادی: آقای بابویهی راستی اگر کسی در این گفتارهای امیرالمؤمنین(ع) دقت کند از کثرت تعجّب انگشت عبرت به دندان خواهد گرفت، که یک چنین شخصیتی با تمام قدرتی که در دست داشته است، چگونه به دنیا بیاعتنا بوده و به آن زخارف و لذائذی که افراد بشر بر سر آن نزاعها و جدالها میکنند، پشت کرده و همه آنها را نادیده گرفته است.
بابویهی: آقای نصرتآبادی نه فقط زهد امیرالمؤمنین(ع) همه را در شگفت انداخته است بلکه هر صفتی از صفات آن حضرت را که شخص بررسی میکند میبیند تمام آنها در درجه اعلای از اوج و رفعت میباشند و هیچ کنجکاو و پژوهشگری نمیتواند به قعر دریای اوصاف حضرتش برسد.
بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
6. و نیز درباره شرح این صفت «ترک الامل» «نداشتن آرزو» چنین میگویند:
قال: قلنا: فما ترك الامل؟ قالوا: قيل له: هذا قد قطعت ما خلف انا ملك، فما لك لا تلفّ كمّك؟ قال: الامر اسرع من ذلك، فاجتمعت اليه بنو هاشم قاطبة و سألوه و طلبوا اليه لما وهب لهم لباسه، و لبس لباس الناس، و انتقل عمّا هو عليه من ذلك، فكان جوابه لهم البكاء و الشهيق، قال: بابي و امّي من لم يشبع من خبز البرّ حتى لقي الله، و قال لهم: هذا لباس هدىً، يقنع به الفقير، و يستر به المؤمن.
عدهای از مردم به علی بن ابیطالب(ع) عرض کردند شما زیادی آستین را بریدهاید، پس چرا لبه آن را نمیدوزید؟ آن حضرت در جواب آنان فرمود: امر از این سریعتر است «یعنی مرگ ناگهانی میآید و حیات مجال آن را ندارد که به این امور بپردازم».
باز گروهی از بنی هاشم گرد آن حضرت اجتماع و از او درخواست کردند که لباست را به ما بده و از لباس اختصاصی خود دست بردار و مانند مردم لباس بر تن نما، امیرالمؤمنین(ع) گریست به طوری که گریه گلوی او را بگرفت سپس فرمود: پدر و مادرم فدای آن کسی «پیغمبر» که از نان گندم سیر نشد تا آنکه از دنیا برفت باز فرمود این لباس لباس هدایت است که هم فقیر به آن قناعت میکند و هم مؤمن خود را با آن میپوشاند.
7. و نیز درباره شرح این صفت «الحیاء» «شرم نمودن» چنین میگویند:
قال: فما الحياء؟ قالوا: لم يهجم على احد قطّ اراد قتله، فأبدأ عورته الاّ انكفاء عنه حياءً منه.
هر کسی را که علی بن ابیطالب(ع) اراده کشتن او را مینمود چنانچه هنگام یورش عورت او مکشوف میشد، آن حضرت به واسطه حیائش روی از او برمیگردانید و از کشتنش صرفنظر میکرد.
نوبختی: آقای بابویهی چگونه در میدان جنگ عورت کسی مکشوف میشده؟
بابویهی: آقای نوبختی چون پیراهن عربی لباس سرتاسریست برخی از مردم لباس زیرین «شلوار» را بر تن نمیکردند، پس بعضی از اوقات نسبت به پارهآی از افراد یک چنین وضعی رخ میداده است.
8. و نیز درباره معنای این صفت «فما الکرم»: «بخشش» چنین میگویند:
قال: فما الكرم؟ قالوا: قال له سعد بن معاذ و كان نازلا عليه في العزّاب في اوّل الهجره: ما منعك ان تخطب الى رسول الله ابنته؟ فقال(عليه السلام): انا اجترئ ان اخطب الى رسول الله؟ و الله لو كانت امة له ما اجترات عليه. فحكى سعد مقالته لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: قل له يفعل فانّي سافعل، قال: فبكى حيث قال له سعد، قال: ثمّ قال عليه السلام: لقد سعدت اذن ان جمع الله لي صهره مع قرابته. فالذي يعرف من الكرم هو: الوضع لنفسه، و ترك الشرف على غيره، و شرف ابي طالب ما قد علمه الناس، و هو ابن عمّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لابيه و امّه، ابوه ابو طالب بن عبد المطلب بن هاشم، و امّه فاطمة بنت اسد بن هاشم، التي خاطبها رسول الله(صلى الله عليه و اله و سلم) في لحدها، و كفّنها في قميصه، و لفّها في ردائه، و ضمن لها على الله ان لا تبلى اكفانها، و ان لا تبدي لها عورة، و ان لا يسلّط عليها ملكي القبر، و اثنى عليها عند موتها، و ذكر حسن صنيعها به و تربيتها له، و هو عند عمّه ابي طالب، و قال(صلى الله عليه و اله و سلم): ما نفعني نفعها احد.
یعنی علی بن ابیطالب(ع) پسرعموی پدر و مادری پیغمبر(ص) است و شرافت دو جانبه داشته، یعنی از طرف پدر و از طرف مادر هاشمی میباشد، زیرا پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب و او فرزند هاشم بوده و مادرش فاطمه دختر اسد و اسد پسر هاشم است.
فاطمه بنت اسد کسی است که بعد از فوتش شخص پیغمبر(ص) او را در پیراهن خود کفن نمود و در عبای خویش او را پیچیده و پس از دفنش او را تلقین نمود، و ضامن شد برای او که کفنش هرگز نپوسد تا عورتش عریان گردد و نیز ضامن شد که دو ملک قبر بر او مسلّط نشوند، سپس او را مدح و ستایش کرد به واسطه نیکیهایی که درباره حضرتش نموده بوده،
(علی بن ابیطالب(ع) با این موقعیت از حسب و نسب که داشته است) هنگامی که سعد بن معاذ به او عرض کرد: چرا دختر پیغمبر(ص) را خواستگاری نمیکنی؟ جواب داد من جرأت چنین امری را ندارم هر چند به جای دختر پیغمبر کنیزی باشد، سعد این واقعه را به عرض آن حضرت رسانید پیامبر(ص) به او فرمود: به علی بگو خواستگاری کند و من هم خواسته او را عملی میکنم.
معاذ پیام را رسانید، امیرالمؤمنین(ع) فرمود اگر چنین امری واقع شود به سعادت من افزوده میشود که به اضافه خویشاوندی شرافت دامادی آن حضرت را واجد میشوم.
پس علی بن ابیطالب در اینجا کَرَم کرده و گذشت اخلاقی بزرگی نموده که با آن شرافت دو جانبه خود را مانند یکی از مردم بیگانه به حساب آورده و از خواستگاری دختر پیغمبر(ص) اِبا مینموده است.
بابویهی: آقای نصرتآبادی این شرحی که مربوط به صفت «کَرَم» آن حضرت آورده شده است میتوان با این شرح برای خصلت حیاء او نیز استدلال نمود.
9. و نیز درباره شرح این صفت « البلاغة »: «سخنوری» چنین میگویند:
ثم البلاغة مال الناس اليه حيث نزل من المنبر، فقالوا: ما سمعنا يا امير المؤمنين احداً قطّ ابلغ منك و لا افصح، فتبسّم، و قال: و ما يمنعني؟ و انا مولدي بمكة. و لم يزدهم على هاتين الكلمتين.
یعنی هنگامی که علی بن ابیطالب(ع) از منبر پایین آمد، مردم روی به او نموده عرض کردند: یا امیرالمؤمنین ما هرگز فصیحتر و بلیغتر از شما نشنیدهایم، آن حضرت تبسّم کرده و فرمود چرا چنین نباشد با آنکه من زاییده شده مکّه هستم.
تأیید میکند گفتار فوق را این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام (نهج البلاغه کلام 224):
الا ان اللسان لضعة من الانسان فلا يسعده القول اذا امتنع ولا يمهله النطق اذا اتسع. و انا لامراء الكلام، و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه الخ.
یعنی آگاه باشید زبان پارهای از انسانست که گفتار با آن همراهی نکند هرگاه شخص ناتوان باشد، و گفتار زبان را مهلت ندهد هرگاه شخص توانا باشد، و ما (خاندان اهل بیت) امیران سخن هستیم، و ریشههای آن در ما فرو رفته و شاخههایش بر ما گسترده شده.