صفحه اصلی   ارتباط با ما

Top of Box
Login ورود کاربران
کلمه کاربری

رمز عبور


Bottom of Box
Top of Box
Statistics آمار بازدیدکنندگان کاربران آنلاین : 36
بازدید های امروز : 34,454
بازدید های دیروز : 36,120
کل بازدید ها : 42,952,608
بازدید از این صفحه : 5366
پر بازدید ترین روز : 1392/2/23
بیشترین بازدید : 101023
بیشترین کاربر آنلاین : 623
Bottom of Box
Top of Box
با قرار دادن لینـک و لـوگـوی ما در وب سـایت یا وبـلاگتان جـهت معرفی و تـشویق بـازدیـدکنندگان به بازدید از این سایت از اجـر معنوی آن بهره مند شوید
Logo of Monazere.ir
Bottom of Box
برای اضافه کردن این صفحه به لیست , ابتدا باید با کلمه کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید

برنامه نویسی اختصاصی
هاست 50 مگابایت
یک دامنه ir
ریسپانسیو
قابلیت ارتقا


ابن مسعود و فاش کردن بدعت‌های عثمان

بابویهی: عبدالله بن مسعود کارهای ناشایسته و بدعت‌های عثمان را هر دم فاش می‌کرد، و او را در میان جامعه رسوا می‌نمود، که من قسمتی از آن‌ها را ذیلاً به عرضتان می‌رسانم:

1. ابن مسعود در کوفه هر روز جمعه با صدای بلند فریاد می‌زد: بهترین گفتارها کتاب خداست، و بهترین هدایت‌ها هدایت محمد(ص) است، و بدترین امور، آن چیزهائیست که جدیداً پیدا و حادث شده است، و هر حادثی بدعت می‌باشد، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است و هر ضلالتی به سوی آتش جهنم می‌کشاند.

البته مقصود ابن مسعود از این گفتارش (در روزهای جمعه) همان عثمان بوده است زیرا او بدعت‌هایی در دین گذارده و فسادهایی به بار می‌آرود.

آن‌قدر این تنقیدها و افشاگری‌های ابن مسعود، ادامه پیدا کرد که ولید بن عقبه (ولید از خویشان عثمان و از طرف او والی کوفه بوده) در خشم شده و هر قدر ابن مسعود را از این کردارش نهی می‌نمود، او دست بردار نبود، در نتیجه ولید به عثمان گزارش داد، پس او بر ولید نوشت که ابن مسعود را به مدینه بفرستد.

هنگامی که ابن مسعود از کوفه به سوی مدینه حرکت می‌کرد، مردم به دنبال او بیرون آمده و به او می‌گفتند ما نمی‌گذاریم بروی، زیرا بر تو ایمن نیستیم، از ناحیه عثمان در خطر می‌باشی، او در جواب ایشان گفت: چاره‌ای از رفتن نیست و نرفتن من باعث فتنه و آشوب خواهد شد، و من نمی‌خواهم سبب فتنه شوم.

2. ابن مسعود همواره می‌گفت: عثمان در نزد خداوند به اندازه بال مگسی وزنه‌ای ندارد.

3. ابن مسعود هنگام مردن به کسانی که اطراف او حاضر بودند: گفت کیست که وصیّت مرا قبول کند؟ و چون آن گروه منظور او را می‌دانستند، هیچ کدام جواب او را ندادند، باز مجدداً تکرار نمود، که این بار عمّار یاسر (رحمه الله) گفت من وصیّت ترا انجام می‌دهم، ابن مسعود به او گفت نگذار عثمان بر جنازه من نماز بخواند، عمّار آن را پذیرفت، و چون ابن مسعود فوت نمود عمّار بر او نماز خواند و دفن کرد، در این میان عثمان از واقعه خبردار شد و بر سر قبر او آمد و به عمّار تندی نموده و گفت: چرا مرگ ابن مسعود را به من اطلاع ندادی؟

عمّار در جواب او گفت وصیّت او چنین بوده است، عثمان اندکی بر مزار او ایستاد و او را ستایش کرد و می‌گفت سوگند به خداوند کسی را از دست دادید که از بهترین باقی‌ماندگان بود «زبیر» حضور داشت و این شعر را در سرزنش عثمان بخواند:

لا الفینّک بعد الموت تندبنی                        و فی حیاتی ما زوّدتنی زادی

یعنی نبینم ترا که پس از مرگم برای من سوگواری کنی، ولی در حیاتم زاد و توشه مرا ندادی.

4. ابن مسعود همواره می‌گفت کاشکی من و عثمان با هم‌دیگر در جای شن‌زاری می‌بودیم و به یک‌دیگر سنگ‌ریزه می‌زدیم، تا هر کدام از ما که ناتوان‌تر بود از بین می‌رفت.

این شایعه پراکنی و افشاگری و حقیقت‌گویی ابن مسعود، نمونه‌ای از آتش درونی او بوده که از سر زبانش شعله‌ور گردیده است، زیرا این مرد صحابی که در مکتب رسالت پرورده شده، و به احکام و وظائف و مقررات د ین اسلام کاملاً آشنا و نیز از اوصیاء و جانشینان پیغمبر(ص) مطلع و باخبر بوده، البته او نمی‌توانست ببیند که آن مسند عظیم و خطیر خلافت را مانند عثمان‌ها، افراد بی‌لیاقت و بی‌کفایت غصب کرده، و با احکام شریعت بازی کنند و (همان طوری که پیغمبر(ص) فرموده: وقتی رجال بنی امیّه به سی نفر رسیدند [258] ) مال خدا را میان خودشان دست به دست می‌دهند و بندگان خدا را بردگان خود کرده، و در دین خدا بدعت‌ها می‌گذارند.

چون ابن مسعود تاب دیدن آن منکرات و تحمّل آن محاربه‌های با خدا و رسول را نداشت زبان به طعن عثمان گشوده، گاه با صراحت و گاهی با اشارت، جنایات و خلاف‌های او را برمَلا و آشکار می‌نمود، به همین جهت وقتی این مرد از کوفه به مدینه وارد و در مسجد رسول الله با عثمان روبه‌رو شد، او به غلامش «عبدالله بن زمعه» با «یحموم» دستور داد که ابن مسعود را با بدترین وضع از مسجد بیرون کند، غلام این پیرمرد صحابی را به درب مسجد آورد و بر زمین زد به طوری که پهلوی او بشکست و فریاد زنان می‌گفت: ابن زمعه کافر مرا کُشت.

و بار دیگر به جهت آن‌که ابن مسعود اباذر (رحمه الله) را دفن کرده بوده است، چهل ضربه تازیانه به او بزد،

شیخ محمد نصرت‌آبادی: آقای بابویهی بعضی از مورخیّن ما نوشته‌اند که عثمان در زدن ابن مسعود از دو جهت معذور بوده، زیرا ابن مسعود، اولاً قصد خروج بر عثمان را داشته و ثانیاً چون عثمان او را از مقامش معزول کرده از این جهت زبان به طعن او گشود.

 

[258].در مبحث روز گذشته این حدیث را از اباذر نقل نمودم.